فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

شيعيان منطقه: تحليلى از موقعيت سياسى و راه هاى حفاظت از منافع آن ها

    تعريف هاى «منطقه» متعددند; يعنى هر كس از اين كلمه برداشتى دارد. گاهى منظور «منطقه خاورميانه» است، گاهى «منطقه خاور نزديك» يا حتى هر دوى اين ها. تعاريف متفاوتى طى قرن اخير از كلمه «منطقه» شده است. انگليسى ها از شمال آفريقا تا شرق آسيا را به «خاور نزديك»، «خاور ميانه» و «خاور دور» تقسيم مى كردند. اخيراً آمريكايى ها اصطلاح «خاور نزديك توسعه يافته» يا «خاور نزديك بزرگ» را جعل كرده اند و عملا به «خاور ميانه قديم» يا خاور ميانه با تعبير انگليسى ها و كشورهاى ديگر از جمله جمهورى هاى تازه استقلال يافته قفقاز اطلاق مى كنند. صهيونيست ها هم دارند همين كار را مى كنند. معلوم مى شود اين طرحى است كه هر كدام از اين تعاريف با قصد و غرض سياسى خاص به دنبال آن هستند. در تعريف قديم، ايران جزو خاورميانه به حساب مى آيد، اما تركيه و پاكستان جزو خاور ميانه به حساب نمى آيند و بر اساس بعضى از تعاريف، ايران جزو آسياى غربى است. اين بستگى دارد به اينكه چه كسى در كجا دارد راجع به ايران و يا اين منطقه صحبت مى كند. بنابراين، «منطقه» تعريف مشخصى ندارد; نه مى توان گفت «خاورميانه»، كه در آن صورت، شبه قارّه جزو آن به حساب نمى آيد، و نه مى توان گفت «خاورنزديك»، و نه به اين شكلى كه آمريكايى ها اخيراً گفته اند كه حتماً شبه قارّه جزئش نيست.



    شمار شيعيان

    درباره تعداد شيعيان جهان، ارقام متفاوتى نقل مى شوند; بين دويست تا سيصد ميليون نفر ارقامى هستند كه ذكر مى شوند، كه اگر اين طور باشد بين 15 تا 25 درصد جمعيت مسلمانان شيعيان هستند. علت آنكه نه در مورد تعداد حقيقى مسلمانان آمار دقيقى در دست است و نه در مورد تعداد حقيقى شيعيان، اين است كه آمارها در بسيارى از جاها در دست دولت ها هستند و دولت ها بنا به مصالح سياسى خودشان، عددها را متفاوت مى گويند.

    بنده خاطرم هست طى سال ها، سفرهايى كه به هند داشتم، از مقامات و مسئولان هندى ارقام متفاوتى درباره تعداد مسلمان هاى هند مى شنيدم; سال هاى متوالى هر وقت سؤال مى كرديم تعداد مسلمان ها چقدر است، مى گفتند: بين 80 تا 90 ميليون نفر، اما خود مسلمان ها مى گفتند: بين 150 تا 200 ميليون نفر. تفاوت بسيار است. جمعيت هند سال به سال زياد مى شود، اما جمعيت مسلمان ها تغيير نمى كند! رقم هايى كه از جمعيت مسلمان ها ذكر مى كردند، ثابت بودند، اما جمعيت هند مرتب افزايش پيدا مى كرد! از 800 ميليون شروع شد، تا به يك ميليارد رسيد. در چين هم همين طور، ارقام رسمى كه دولت چين مى داد، مسلمان ها را 15 ميليون نفر ذكر مى كرد، اما مسلمان ها تعداد خود را 50 ميليون مى گفتند. سال هاى متوالى ما هر وقت از چينى ها مى پرسيديم، همين عدد ثابت 15 ميليون را مى گفتند، ولى جميعت چين از حدود مثلا 900 ميليون به يك ميليارد و سيصد ميليون نفر رسيد، اما رقم مسلمان ها تغيير نكرد! بالاخره، اگر جميعت چين يا هند يك رشد سه درصدى دارد، مسلمان ها هم به همين نسبت بايد زياد شوند. اين نشان مى دهد كه يك عزم سياسى پشت اين آمارها هست و به اين آمارها نمى شود تكيه كرد. البته شايد مسلمان ها هم به صورت واكنشى عدد خودشان را بيش از آنچه هست بگويند; مثلا، از آن طرف مى گفتند: عدد مسلمانان هند 90 ميليون است; از اين طرف، مسلمانان مى گفتند: 150 تا 200 ميليون نفر است. شايد نه 200 ميليون نفر رقم واقعى است و نه 90 ميليون نفر; طرفين هر كدام بر اساس مصالح خودشان، عدد مسلمانان را يك رقمى ذكر مى كنند كه لزوماً منطبق با واقيعت نيست.

    در مورد شيعيان هم همين طور است. اگر از شيعيان افغانستان بپرسيد كه چند درصد مردم شما شيعه هستند، مى گويند: 25 درصد، اما اگر از اهل سنّت افغانستان بپرسيد: مى گويند: 10 درصد. به همين صورت، در پاكستان و در جاهاى ديگر، رقم ها را متفاوت مى گويند. علت اين موضوع هم مشخص است; هر جمعيتى متناسب با درصد و نسبتشان در هر جامعه اى، به همان نسبت، حقوق و مزاياى خود را مطالبه مى كنند. در عراق، شيعيان شوراى حكومتى بر اساس 13 نفر از 25 نفر هستند; يعنى از 25 نفر اعضاى شوراى حكومتى 13 نفر آن ها شيعه هستند. اين ميزانى است كه در مجموع، گروه هاى داخل عراق، هم عرب هاى سنّى و كردها و هم عرب هاى شيعه در آن به تفاهم رسيده اند كه درصد شيعيان در عراق اين مقدار است كه اندكى بيش از 50 درصد است. شايد اگر از شيعيان خارج از حكومت سؤال شود، درصد شيعيان عراق را تا حدود 60 درصد هم برسانند. همين طور است در عربستان و در ديگر كشورها; مثلا، در لبنان با وجود اينكه يك كشورى است كه مناصب بر اساس مذهب تقسيم شده و رئيس جمهور مسيحى مارونى است، نخست وزير سنّى است و رئيس مجلس شيعه، اما در عين حال، يك عدد ثابت و قابل اتّكايى وجود ندارد. به همين دليل است كه اين مقدار بين حداقل و حداكثر تعداد شيعيان در جاهاى گوناگون دنيا فرق مى كند.

    فرقه هاى شيعه

    شيعيان از فرقه هاى گوناگون هستند: «شيعه اماميه» منظور شيعه دوازده امامى است. شيعيان زيديه كه 4 امامى هستند و عمدتاً در يمن زندگى مى كنند و پس از حضرت على بن الحسين(عليه السلام)، زيد بن على بن الحسين را و پس از او، يحيى بن زيد را امام مى دانند. فلسفه شان هم «قيام به سيف» است و به همين دليل، يمنى ها نوعاً خنجرى به كمر دارند كه نمادى است از فلسفه قيام به سيف و شيعيان اسماعيليه، كه هفت امامى هستند و باطنى ترين نوع شيعيان هستند، شش امام ما را قبول دارند; يعنى تا امام صادق(عليه السلام) را. هفتمين امامشان را يكى از فرزندان امام صادق(عليه السلام)مى دانند كه در زمان حيات خود آن حضرت، فوت كرد; يعنى اسماعيل. اين ها بيشتر در شبه قارّه هند و شرق آفريقا، در بدخشان، در شمال شرقى افغانستان، بخشى در تاجيكستان، بخشى در چين در «سينچيانگ» يا تركستان شرقى هستند. در سوريه، كسانى كه به «علوى» معروفند، علوى نيستند; اين ها با علوى هاى تركيه متفاوتند. علوى هاى تركيه بيشتر بكتاشى اند. علوى هاى سوريه نصيريه اند. اين ها شيعه دوازده امامى اند، اسماعيليه نسيتند، شيعه غالى دوازده امامى اند; يعنى تمامى ائمّه ما ـ عليهم السلام ـ را قبول دارند، اما يك نوع شيعه غالى هستند كه صبغه پر رنگ باطنيگرى دارند. در زمان تسلط فرانسوى ها بر سوريه و لبنان، نام اين ها را «علوى» گذاشتند، وگرنه اين ها علوى نيستند. شيعه اماميه از ـ به اصطلاح ـ فرقه «نصيريه» هستند كه حكومت كنونى سوريه، يعنى رئيس جمهور و عده اى از رجال درجه يك سوريه از همين طايفه هستند.



    موقعيت شيعيان در جهان

    شيعيان به چه كارى مشغولند؟ چه امكاناتى دارند؟ چه نيازمندى هايى دارند؟ و موقعيت اجتماعى شان در اين جوامع چگونه است؟ در كشورهاى گوناگون، موقعيت ها و امكانات آن ها متفاوتند. در ايران، بايد گفت: بدون ترديد، هيچ كشورى ـ به تعبير امروز ـ در طول تاريخ اسلام، به اندازه ايران پايگاه تشيّع نبوده است. البته بعضى اين را به عصر صفوى نسبت مى دهند و مى گويند: اين موقعيت در آن زمان تقويت شد، اما همواره مهم ترين پايگاه شيعه ايران بوده است. قوّت شيعه فقط در زمان صفويه نبوده، در زمان آل بويه هم در ايران تشيّع حاكم بود و قيام سربداران، كه شيعه بودند، در مقابل مغول، خود حكايت از نفوذ شيعه مى كند. پايگاه اوليه شيعيان اسماعيليه در «قهستان» خراسان، منطقه اى نزديك بيرجند بود. اين منطقه را در كتاب هاى تاريخى، به عنوان يكى از پايگاه هاى شيعه اسماعيليه ذكر مى كنند. «الموت» قزوين هم از پايگاه هاى شيعه اسماعيليه بود. خراسان پايگاه شيعه زيديه بود. وقتى يحيى بن زيد به خراسان آمد و شهيد شد، پس از آنكه خراسانيان عليه بنى اميّه قيام كردند، وقتى توانستند در خراسان قدرت را به دست بگيرند، مدت يك ماه در مرو پرچم سياه برافراشتند و براى يحيى بن زيد عزادارى نمودند، بعد به سمت شام حركت كردند تا با مروان بن محمّد، آخرين خليفه اموى، مقابله كنند. اين وضعيت شيعه در خراسان بود. در آن زمان، يعنى در نيمه اول قرن دوم هجرى، قدرت شيعه در خراسان اين طور بود كه قيام كردند، اول منطقه خراسان را در دست گرفتند و يك ماه براى يحيى بن زيد عزادارى كردند. آل بويه هم وقتى بر بغداد تسلط پيدا كردند، مراسم عزادارى عاشورا را در بغداد برگزار كردند; روز عاشورا سياهپوش مى كردند و عزادارى در بغداد به راه مى افتاد. شهيد اول از لبنان در زمان آل بويه، كتاب لمعه را به پادشاه سربدارى در سبزوار تقديم كرد. اين نشان مى دهد كه پايگاه اصلى و قدرت شيعه در همان زمان هم ـ قرن هشتم ـ در ايران بود.

    بنابراين، ترديدى نيست كه وجود امام زاده ها و مقابر علويان در جاى جاى ايران به عنوان نقاطى مهم، آن گونه كه شناسنامه شيعى اين مناطق نشان مى دهد، حكايت از آن مى كند كه پايگاه اصلى تشيّع از ابتدا در ايران بود و تا زمان ما هم همين وضعيت ادامه پيدا كرده است.



    ويژگى ضداستعمارى شيعه

    خصوصيت شيعه چه بوده است؟ در دو قرن اخير، حركت بيدارى اسلامى به شكل محتوايى اش از ايران شروع شد. بى ترديد، كار مرحوم سيد جمال الدين اسد آبادى، كه از ايران شروع شد، برجسته ترين نماد بيدارى اسلامى در 150 يا 200 سال اخير بود، و اين هم تك ستاره اى نبود كه فقط در ايران باشد، همزمان با سيد جمال، مرحوم ميرزاى شيرازى در رابطه با تنباكو قيام كرد; يعنى سيد جمال حركتش در نيمه دوم قرن سيزدهم هجرى ادامه پيدا كرد و تا ربع اول قرن چهاردهم ادامه پيدا كرد و فتواى مرحوم ميرزا هم در سال 1309 قمرى صادر شد. اين ها همزمان بودند. اينكه مرحوم ميرزا فتوايى صادر كرد و قريب به اتفاق علما و مجتهدان ايران از او تبيعت كردند، از وجود يك زمينه آماده در موضوع مبارزه با استعمار حكايت مى كند. و اين به جاهاى ديگر هم سرايت كرد، نه فقط به جهان تشيّع، بلكه به كل جهان اسلام. بى شك، حركت بيدارى اسلامى در مصر، متأثر از سيدجمال الدين اسدآبادى است و داعى اصلى و اوليه اش براى بازگشت به اسلام اوليه مرحوم سيدجمال است، وگرنه پيش از سيدجمال در مصر، طحطاوى بود كه تقريباً قريب دويست سال از زمان او مى گذرد. او به نوعى حكومت ملّى ـ مذهبى يا اسلام ليبرالى را توصيه مى كرد. اصلا نوع دعوت و كيفيت دعوت او با دعوت سيدجمال الدين اسدآبادى تفاوت مى كرد.

    مجله عروة الوثقى، كه مرحوم سيد در پاريس 18 شماره آن را منتشر كرد، برجسته ترين شاخصش مقابله و مبارزه با استعمار انگليس بود، در حالى كه ديگرانى كه پيش از او احياناً در مصر توصيه به مبارزه و بيدارى مى كردند به نوعى كنار آمدن با غرب را توصيه مى كردند. اولين كسى كه دعوت بازگشت به اسلام اصيل كرد، مرحوم سيد جمال بود كه ادامه راهش در مصر به «اخوان المسلمين» مى رسد. اين بذرى است كه سيد جمال در مصر كاشت.

    به هر حال، حركت شيعيان در ايران همواره الگو بوده است، اولا براى كل شيعه در دنيا، و ثانياً براى كل مسلمان ها. اگر هم در عراق حركتى صورت گرفته ـ حتى شخص برجسته اى مثل مرحوم كاشف الغطاء، كه اولين عالم برجسته اسلامى، چه شيعه و چه سنّى، است كه فتواى جهاد عليه اسرائيل و صهيونيست ها را داد ـ بعد از سيد جمال بوده است. چه در بين سنّى ها و چه در بين شيعيان، كسى با قاطعيت او فتواى جهاد نداده است. او از علماى عراق بود، ولى با وجود اين، عَلَم حركت هاى ضد استعمارى در عراق هم اغلب به دست علماى ايرانى مقيم عراق بود.

    در زمان مشروطه و ملّى شدن صنعت نفت هم علما در برافراشتن پرچم ملّى شدن نفت شريك بودند. جوهر اين كار مبارزه با انحصارات بين المللى دولت هاى استعمارى بود كه در حقيقت، دنباله «قيام تنباكو» است. آنجا با تحريم استعمال دخانيات كمر استعمار انگليس را شكستند و اينجا با ملّى شدن صنعت نفت. ممكن است به لحاظ مادى اين ارزش زيادى نداشته باشد، ولى همين قدر كه كشورى و ملتى بتواند هيمنه انگليس را در قرن 19 بشكند، خودش كار بزرگى است. ملّى شدن نفت ماهيتش همين است. آنجا كه موضوع ملّى شدن نفت در مجلس مطرح شد، اكثريت مخالفت مى كردند. رزم آرا در مخالفت با ملّى شدن صنعت نفت در ايران، كلمه معروفش را گفت: «ما نمى توانيم صنعت نفت را اداره كنيم. ايرانى لولهنگ([2]) نمى تواند بسازد، چه برسد به صنعت نفت.» در مخالفت با ملّى شدن صنعت نفت يك كارى توسط «فداييان اسلام» صورت گرفت كه اين را همه قبول دارند، چه مخالفان و چه موافقان. اينكه گلوله خليل طهماسبى صنعت نفت را ملّى كرد درست است، اما پيش از قتل رزم آرا، در مجلس اكثريت با ملّى شدن صنعت نفت مخالف بودند. پس از اين كارِ مرحوم خليل طهماسبى در رابطه با رزم آرا، قريب به اتفاق وكلاى مجلس رأى به ملّى شدن صنعت نفت دادند و حكومت دكتر مصدق استعفا داد، قوام السلطنه روى كار آمد و از دربار براى آية اللّه كاشانى پيغام دادند كه شما مخالفت نكنيد تا چند تا وزير به انتخاب شما در كابينه قوام بگذاريم. مرحوم آية اللّه كاشانى پيغام دادند كه يا حكومت دكتر مصدق بر مى گردد يا من كفن مى پوشم و به خيابان مى آيم كه ماجراى سى تير پيش آمد و حكومت قوام ساقط شد و حكومت دكتر مصدق برگشت.

    مراتبى كه عرض مى كنم همه براى اين است كه معلوم شود از ايران حركت آغاز مى شد و ديگران نگاه مى كردند به اينكه در ايران چه اتفاقى افتاده است و همين را دنبال مى كردند، چه اهل سنّت و چه شيعيان ديگر جاها. براى مثال، قيام الجزاير در سال 1954 شروع شد و در 1962 به پيروزى رسيد، هشت سال طول كشيد. شايد فرحت عبّاس بود كه در يكى از ميتينگ ها براى مجاهدان الجزاير گفت: آنچه ما كرديم، در حقيقت، الگو گرفته از نهضت ملّى نفت در ايران بود. مشابه همين را به نوعى جمال عبدالناصر در ملّى كردن كانال سوئز در سال 1956 گفت; چون ملّى شدن نفت در ايران در سال 1951 اتفاق افتاد و ملّى شدن كانال سوئز 1956. آن ها هم همين را گفتند.



    الگوى انقلاب اسلامى براى جهان

    انقلاب اسلامى ايران در حقيقت، هم براى شيعه و هم براى كل جهان اسلام يك الگوى جديد در كار مبارزاتى و رهايى از شرّ استعمار و احياى شيعه به وجود آورد. شيعه با انقلاب اسلامى در دنيا احيا شد. يكى از علماى پاكستان مى گفت: در پاكستان، شيعه به حساب نمى آمد. انقلاب شما چندين سال شيعيان پاكستان را به جلو برد. مشابه همين در افغانستان اتفاق افتاد. در افغانستان، در اواخر قرن نوزدهم و اوايل قرن بيستم، در زمان حكومت عبدالرحمان خان شيعه كشى به راه افتاده بود. تعداد زيادى از شيعيان افغانستان گريختند و به كوه هاى مركزى و منطقه «هزارجات» رفتند. از آن به بعد هم شيعيان افغانستان سركوب مى شدند; در زمان عبدالرحمان خان با شدت بيشتر و بعداً در زمان امان اللّه خان و نادر شاه و در زمان ظاهر شاه كم تر; ولى به هر حال شيعه به حساب نمى آمد. اما انقلاب اسلامى ايران شيعه را در آنجا هم احيا كرد. در عراق هم شيعه را احيا كرد و در جاهاى ديگر، چه شيعيان را به طور اخص و چه مسلمان ها را به طور اعم. از انقلاب اسلامى همه الگو گرفتند.

    انقلاب اسلامى در ايران آثار و نتايج متعددى داشت، در جماعت شيعه و در بين شيعيان. مهم ترينش احياى قدرت و قوّت و بيش از همه، هويّت شيعه در كل جهان بود. شيعيان احساس هويّت كردند، احساس شخصيت كردند، احساس قوّت كردند و آنچه در ايران اتفاق افتاد الگو شد، نه تنها براى شيعه، كه براى اهل سنّت هم. نوع مبارزه و شكل انقلاب شايد براى كل جهان آثار متفاوتى در جاهاى گوناگون داشت.

    اولين اثرى كه انقلاب اسلامى ايران داشت، احياى دين سالارى يا احياى حكومت دينى با غلظت ها و شكل هاى متفاوت بود. با آقاى لخ والسا، اولين رئيس جمهور بعد از كمونيسم در لهستان، ملاقاتى داشتم. ايشان پس از عصر كمونيسم، بعد از اينكه آقاى ژنرال ياروزلسكى ساقط شد، انتخاب گرديد. ايشان به من مى گفت: انقلاب شما به ما اين الگو را داد كه مى توان يا بايد «دين سياسى» داشت، يا اينكه سياست در ديانت و ديانت در سياست دخالت كند و موفق هم باشد. بنده مطّلع شدم كه هر كس به رياست جمهورى يا نخست وزيرى لهستان انتخاب مى شود، پيش از اينكه رسماً كارش را شروع كند، به واتيكان مى رود و به نوعى از پاپ اجازه مى گيرد; در حقيقت، حكمش را پاپ تنفيذ مى كند. اين يك شكل رديف شده از كارى است كه در ايران صورت مى گيرد: رئيس جمهور رأيش را از مردم مى گيرد، اما حكمش را ولىّ فقيه تنفيذ مى كند. به نوعى، اين تنفيذ آراء مردم را در لهستان، كه كاتوليك هستند، توسط پاپ مى بينيم. آقاى لخ والسا به بنده مى گفت: ما در حقيقت، تحت تأثير انقلاب شما هستيم.

    همين موضوع در جهان در ميان اهل سنّت با قوّت بيشترى شكل گرفت. در ميان اهل سنّت، اينكه دين بايد در سياست و سياست در دين دخالت كند به شكل خليفه گرى مطرح بود; يعنى اينكه مسلمانان خليفه مى خواهند. در قضيه «طالبان» مشاهده كرديد كه آقاى بن لادن يك ملاّ عمرى پيدا كرد و با او بيعت نمود و دستوراتش را از ملاّ عمر مى گرفت، يا به عنوان «اميرالمؤمنين» به تأييد او مى رساند. يا متفكرى مثل رشيد رضا در مصر، نظريه «بازگشت به اسلام اوليه» را در بحث حكومت طرّاحى مى كرد; مى گويد: بايد حكومت جهانى واحد مسلمانان تشكيل شود. در آن زمان، از ميان رهبران دينى كه قدرت را در اختيار داشتند، در يمن امام زيدى بود كه هم رئيس حكومت بود و هم امام زيديه. او مى گفت: ما مى توانيم همه با امام هادى به عنوان اميرالمؤمنين و خليفه مسلمانان بيعت كنيم و مركز حكومت هم ـ مثلا ـ موصل عراق باشد كه از همه جا به آن دست رسى تقريباً يكسان است و ملل مسلمان، اعم از عرب و غير عرب، به آنجا دست رسى دارند. بنابراين، فكر حكومت دينى يا اسلام سياسى، چه در بين اعراب و چه غير اعراب و چه در بين سنّى ها و چه اهل شيعيان مطرح بوده است. در شبه قارّه هند، اشخاصى مثل ابوالاعلاء مودودى يا ابوالحسن نقدى يا ديگران و قبل از اين ها مثل علاّمه اقبال لاهورى، هر كدام به شكلى معتقد بودند كه بايد حكومت واحد اسلامى تشكيل شود و كسى كه مسلمانان با او بيعت كنند در رأس اين حكومت قرار گيرد.

    البته در تشيّع وضعيت جور ديگرى است. با توجه به تبعيتى كه مردم از مراجع دارند و طرح نظريه «ولايت فقيه» يا طرح مجدّد آن يا تقويت و ترويجش توسط حضرت امام راحل(رحمه الله) موجب شد شكل جديدى از حكومت، كه اسمش «مردم سالارى دينى» گذاشته شده است، مطرح شود. اين شكل جديدى از حكومت است كه نه در تاريخ اسلام سابقه دارد و نه در تاريخ جهان. واضع اين هم شيعيان هستند كه از ايران شكل گرفته; يعنى دموكراسى در كنار مذهب، مذهب در كنار دموكراسى. هر كس حاكم مى شود رأيش را از مردم مى گيرد، اما توسط رهبر دينى حكم او تنفيذ مى شود; مشروعيتش از دين است، مقبوليتش از آراء مردم. در تاريخ اسلام هم همين طور بوده است. حق خلافت با على بن ابى طالب(عليه السلام) بود، اما آنجا كه مردم به ايشان رو آوردند، همين هجومى كه مردم كردند، براى ايشان تكليف آورد; يعنى بيعت مردم حتى با كسى كه حق خلافت با او بوده اين هم جزو شروط است. در غدير هم كه حضرت على(عليه السلام)نصب مى شود، مسلمانان با آن حضرت بيعت مى كنند. پس اين هر دو يعنى «نصب الهى» و «اقبال مردم» چنين ريشه اى دارد به قدمت تاريخ اسلام. اما اين به شكل جديدش مطرح شده است; شده «مردم سالارى دينى». آنچه در ايران و توسط شيعه عرضه شده، در كشورهاى جهان سوم و در تاريخ اسلام به اين شكل، بى نظير است. «بيعت» يك شكل ابتدايى از رأى گيرى است. شكل جديدتر بيعت، «رأى گيرى» است. چنين الگويى با چنين وضعى در دنيا سابقه ندارد.

    زمانى كه انقلاب كبير فرانسه اتفاق افتاد و ليبراليسم و ليبرال ـ دموكراسى با آن انقلاب پايه گذارى شد، با نظريه پردازى هاى افرادى مثل ژان ژاك روسو، زمينه فكرى اش آماده شد. مبدأ تاريخ ليبرال ـ دموكراسى از همين انقلاب كبير فرانسه است. اين مترادف است با كنار گذاشتن دين; يعنى در مخيّله غربى ها نمى گنجد كه آدم، هم مى تواند دين داشته باشد، هم براى تعيين حكومت رأى بدهد. اين ها نمى توانند دين و دنياى مردم را يك جا جمع كنند، با آن فلسفه و نگاهى كه مسيحيت به دنيا و حكومت دارد و با سابقه هزار ساله اى كه مسيحيت قرون وسطا در اروپا دارد. به همين دليل، آنچه را هم در جهان سوم اتفاق مى افتاد يا يك حركت چپ بود يا يك حركت راست. اگر چپ بود به نوعى الگويش انقلاب اكتبر روسيه بود، و اگر راست بود الگويش انقلاب ژويه 1789 فرانسه بود. ولى شما مى بينيد كه براى اولين بار، انقلابى با خاستگاه شرقى يا جهان سومى بدون الگو گرفتن از غرب ـ كه بايد گفت: هم ماركسيسم و هم ليبراليسم هر دو خاستگاهشان غربى است ـ شكل گرفت و كارايى خودش را نشان داد، و بدون اينكه به نيروهاى خارجى متّكى باشد و به همين صورت، ادامه پيدا كرد. حكومت جمهورى اسلامى با 25 سال سابقه اثبات كرد كه مى شود اين كار را كرد و سر پا ماند.

    يكى از علت هاى اساسى مقابله ديگران با اين انقلاب آن است كه اين انقلاب در جهان اسلام الگو نشود. راهى كه اين انقلاب براى پيروزى انتخاب كرد، حضور عمومى مردم در صحنه مبارزه است، بدون توسّل به خشونت. انقلاب اسلامى ايران با راه پيمايى ها و حضور مردم در خيابان ها پيروز شد. اگر در روز 17 شهريور مردم را به گلوله بستند، مردم متقابلا ارتشيان را به گلوله نبستند، هر قدر هم مى خواستند از حضرت امام(رحمه الله) چنين اجازه اى بگيرند، ايشان موافقت نمى كردند. انقلاب با اين شكل پيروز شد. جوهر اين كار حضور همه مردم در صحنه است، نه اينكه يك عده به نيابت از طرف مردم تفنگ به دست بگيرند، عمليات چريكى راه بيندازند; نه، همه مردم حاضر مى شوند، هر كسى وكيل خودش است. اين الگو در جاهاى ديگر تكرار شد; در لبنان و فلسطين هم تكرار شد، و هر جا تكرار شد، موفق بود. در لبنان، رمز موفقيت لبنانى ها حضور همه مردم در صحنه است; يعنى همه مردم شيعه روزى كه ضرورت اقتضا كند، مثل اينجا بسيج مى شوند و به صحنه مى آيند. ريشه هاى مبارزات لبنان در روان مردم لبنان است. وقتى مبارزه به اين شكل مردمى شد، پيروز است.

    مشابه همين در فلسطين اتفاق افتاده است. فلسطينيان شيعه نيستند، اما تحت تأثير كارى هستند كه در ايران صورت گرفت و در لبنان به شكل كوچك تر تكرار شد و موفق هم بود. از زمانى كه عثمانى تجزيه شد، هنوز عثمانى شكست نخورده بود كه اعلاميه «بالفور» صادر شد. پيش از آن، در سال 1916 معاهده «سايس پيكو» خاورميانه را بين فرانسه و انگليس تقسيم كرده بود. در سال 1917 وزير خارجه انگليس، بالفور، اعلاميه اى داد كه براى يهودى ها يك وطن درست كنند. فلسطينى ها سه ربع قرن مبارزه كردند، اما هيچ گاه موفق نبودند، مگر زمانى كه به «انتفاضه» رسيدند. «انتفاضه» چيست؟ ترجمه ايرانى اين واژه، مبارزه در فلسطين و حضور همه مردم در صحنه است. اين ترجمه «انتفاضه» است. به محض اينكه گفته مى شود «انتفاضه»، اين صحنه در ذهن ها مجسّم مى شود كه فلسطينى ها در خيابان ها با اسرائيلى ها، كه با تانك حمله مى كنند، از كوچك و بزرگ و مرد و زن و پير و جوان، مقابله مى كنند، سنگ پرتاب مى كنند. اين سنگ در مقابل تانك كارى نمى كند، اما نشانه بيزارى فلسطينى ها از اشغال كشورشان است.

    پس از عقب نشينى اسرائيل از جنوب لبنان، بنده به لبنان رفته بودم. آقاى نبيه برى به من مى گفت: آقاى ادوارد سعيد ـ كه استاد فلسطينى دانشگاه نيويورك بود و فوت كرد ـ پس از اين پيروزى به لبنان آمد و به منطقه جنوب لبنان رفت; جايى كه به خاك فلسطين نزديك تر است; يعنى حدّ فاصل بين سنگرهاى حزب اللّه و سنگرهاى بتونى اسرائيل. اين طرف يك چاله خاكى بود كه يك جوان حزب اللّهى در آن بود، آن طرف سنگرهاى بتونى اسرائيلى ها، ايستاده، تمام قد با شيشه هاى ضد گلوله. فاصله ما با آن ها شايد 15 متر بود. ادوارد سعيد گفت: من به «باب فاطمه» ـ نزديكترين جا به اسرائيل ـ رفتم و سنگى برداشتم و به طرف سربازان اسرائيلى انداختم. آقاى نبيه برى مى گويد: بعد، از همان جا به من تلفن زد و گفت: من اين كار را كردم. او از نيويورك بلند شد، آمد جنوب لبنان و يك سنگ انداخت و برگشت. شنيدم كه پس از اين با مديريت دانشگاه نيويورك هم مشكل پيدا كرد. اين حضور همگانى، حتى پيرمردها، پيرزن ها، بچه ها، كوچك و بزرگ در صحنه مبارزه، الگوى ايران است و مشابهى ندارد و هر جا هم كه از اين الگو پى روى كردند، پيروز شدند. امروز هم مى بينيد كه اسرائيل و به تبعش آمريكا، در فلسطين به بن بست كامل رسيده اند. مادام كه «انتفاضه» ـ يعنى شكل مردمى مبارزه با صبغه دينى ـ ادامه دارد، اين ها پيروزند.

    در عراق هم شما مى بينيد آنكه پيروز شده، بى ترديد، شيعيان هستند; به دليل استمرار مبارزات شيعيان عراق و يكى از علل اصلى سقوط صدّام حسين بود. اگر صدّام حسين در داخل كشور خودش با مقاومت مردم مواجه نبود، بعيد بود كار او با آمريكايى ها به اينجا بكشد و امروز هم كه ساقط شده، آنچه آمريكايى ها را نااميد كرده حضور مردمى عراقى هاست، چه سنّى و چه شيعه; هر كدام به شكلى. اما در نهايت، مجموعه تعيين كننده، شيعيان هستند. شما مى بينيد كه در اربعين 1425 حضور 5 ميليون شيعه در كربلا، هشدارى بود به آمريكايى ها كه از آن به بعد، هر وقت توده شيعه چيزى در عراق خواست، آمريكايى ها از خواسته شان عقب نشينى كردند. آمريكايى ها گفتند: ما تصور مى كرديم حدود 500 هزار نفر در اربعين كربلا جمع شوند ـ بر اساس اطلاعاتى كه داشتيم ـ اما ده برابر آنچه آن ها فكر مى كردند ـ يعنى 5 ميليون نفر ـ به كربلا آمدند. در عراق به هم ريخته كه حكومت نداشت و پس از سقوط صدام هر كس هر جا هر چه به دستش مى رسيد برمى داشت، در چنين جاى ناامنى در موقع اربعين 5 ميليون نفر با نظم كامل، از مناطق خودشان راه افتادند و بعضى ها شايد 200 كيلومتر پياده روى كردند تا به كربلا آمدند و مراسمى را برگزار كردند و رفتند، بدون اينكه اختلالى ايجاد شود و آن سيستم خودكفايى درونى به صورت خودجوش كفايت اين ها را به لحاظ تغذيه و آمد و رفت و نظم و انضباط انجام داد. اين يك تظاهر بسيار عالى از همبستگى شيعه و حضور شيعه در صحنه است، درست در موقعى كه اين سرزمين در اشغال بيگانگان است.

    در همين تهران، زمانى اگر يك پاسبان گلوله اى شليك مى كرد، مردم مى گريختند، اما كار به جايى رسيد كه مردم جلوى تانك ايستادند. اين نوع مبارزه، شجاعت، جسارت و حضور در ميدان مبارزه در همه جا فراگير شده است و با حضور قريب 150 هزار نيروى آمريكايى، مردم به صحنه مى آيند و خواسته خودشان را مطرح مى كنند. امروز شما مى بينيد كه آمريكايى ها مى خواهند يك قانون اساسى از پيش نوشته شده توسط خودشان يا هدايت شده توسط خودشان را به عراقى ها تحميل كنند، ولى مردم عراق زير بار نمى روند و آية اللّه سيستانى آن ها را تهديد مى كند كه اگر جز اين باشد كه مردم بايد رأى بدهند و اكثريت آراء در كار تدوين پيش نويس قانون اساسى مؤثر باشد، ما زير بار نخواهيم رفت و آمريكايى ها به نوعى تهديد مى شوند كه شيعه مقاومتش را قشنگ تر از اين ابراز خواهد كرد.





    رويكرد آينده شيعيان

    با توجه به وضعيتى كه شيعيان دارند، براى آينده چه بايد كرد؟ روح جديدى در كالبد جامعه شيعه در همه جا دميده شده است. شيعيان بيدار شده اند، حقوقشان را مطالبه مى كنند و پرچمدار مبارزه عليه بيگانه هستند، منادى وحدت هستند. اين نكته مهمى است كه ما چه بايد بكنيم تا وضعيتى كه اكنون وجود دارد استمرار پيدا كند و رو به تكامل برود. در اين باره، پيشنهاداتى مطرح هستند:

    يكى اينكه از مبانى و اصول خودمان عقب نشينى نكنيم، اصولى كه تكيه بر آن ها موجب توفيق شيعه شده است، در هر جا، در ايران و لبنان و عراق و افغانستان و پاكستان مورد توجه قرار گيرند.

    در پاكستان، اين مقدار كه امروز شيعه مطرح است، پس از سقوط سلسله هاى اسلامى در شبه قارّه هند سابقه ندارد: آقاى سيد ساجد نقوى را حكومت پاكستان دستگير مى كند، علماى شيعه و سنّى در حمايت از او، در پاكستان يكپارچه به دولت پاكستان اعتراض مى كنند. اين يك تحوّل اساسى است كه چند چيز را نشان مى دهد: يك. اقتدار شيعه را; دو. اينكه شيعه توانسته است همين مجلس متحد را عملى كند. مجموعاً آقاى قاضى حسين احمد و آقاى سيد ساجد نقوى و ديگران قريب 62 نماينده از فراكسيون مذهبى ها و مسلمانان متديّن، چه شيعه و چه سنّى، نماينده در مجلس پاكستان دارند و اين تعداد كرسى را مسلمان ها هيچ گاه در مجلس پاكستان نداشتند. اين وحدتى كه مسلمان ها با هم پيدا كرده اند، خودش از دستاوردهاى خوب شيعه در پاكستان است.

    مشابه همين را شما در افغانستان مى بينيد. امروز در دولت افغانستان، آقاى كرزاى پنج وزير و يك معاون شيعه دارد كه اين در تاريخ افغانستان سابقه ندارد اين تعداد وزير از شيعه باشند. اين، هم اقتدار شيعه را نشان مى دهد، هم همبستگى بين شيعه و سنّى را. پس اين موضوع دو مطلب را ثابت مى كند: نكته اول اينكه شيعه هر جا هست قدر خودش را بداند، تلاش كند تا حق خودش را بگيرد. و اين مطلب كه «شيعه حقوق خودش را بگيرد»، معنايش اين نيست كه اين حقوق در مغايرت با حقوق اهل سنّت باشند، بلكه راه چاره اى براى پيشرفت كشورهاى اسلامى جز وحدت شيعه و سنّى نيست. اكنون در عراق همين طور است. در لبنان هم همين طور است. اگر آقاى سيدحسن نصراللّه به عنوان قهرمان مطرح است به همين دليل است. كل جهان عرب در رسانه هاى خودشان از سيدحسن نصراللّه به عنوان «صلاح الدين ايّوبى عصر جديد» نام مى برند. صلاح الدين ايّوبى كسى بود كه با پيروزى خودش، نقطه ختم افتخارآفرينى بر هشت دوره جنگ هاى صليبى گذاشت; جنگ هايى كه قريب دو قرن طول كشيدند. اگر سيدحسن نصراللّه به عنوان يك عالم و رهبر شيعى در لبنان مى درخشد معنايش اين نيست كه كارش با كار اهل سنّت مغاير است; نه، مكمّل همديگرند. هماهنگى كه بين آقاى سيدحسن نصراللّه و رهبر سياسى «حماس» و دكتر رمضان عبداللّه يا آقاى خالد مشعل رهبر «جهاد اسلامى» هست به گونه اى است كه كسى كه در صحنه مبارزات سياسى لبنان و فلسطين است فرقى بين اين ها نمى گذارد; يعنى فلسطينى ها هم در تظاهراتشان عكس سيدحسن نصراللّه را بالا مى برند; همان طور كه عكس آقاى رمضان عبداللّه را يا عكس خالد مشعل يا عكس شيخ احمد ياسين را بالا مى برند. اين به هم آميختگى منافع سنّى و شيعه و يكدستى شان در مقابل مطامع استعمار و وحدت كلمه شان از رموز پيروزى آن هاست.

    نكته دوّم اين است كه شيعيان در هر جا كه هستند، بايد از وضعيتى كه دارند، خارج شوند. برخى مشكل دارند، به كمك ديگران نياز دارند. شيعيان در هر جا هستند، بايد به كمك بقيه بشتابند; به اين صورت كه اگر عقب ماندگى وجود دارد، آن را اصلاح كنند; اگر بى سوادى وجود دارد، مدرسه تأسيس كنند; اگر بى كارى و فقر وجود دارد، آن را برطرف كنند. تبادل فرهنگى بين جوامع گوناگون شيعه كمك مى كند به اينكه شيعه ها سعى كنند خود را با نقاط پيشرفته همطراز كنند. اين تبادل فرهنگى، دانشگاهى و حوزوى، كه بين ايران و ساير نقاط هست، نقشى اساسى در پيشرفت شيعه در دنيا دارد.



    پاسخ به سئوالات

    نكته اى را كه يكى از حاضران تذكر داده اند اين است كه مرحوم علاّمه شرف الدين به مسلمانان سفارش مى كردند زبان فارسى ياد بگيرند. البته چه عرب و چه غير عرب بايد زبان فارسى ياد بگيرند; همان گونه كه يك فارسى زبان بايد زبان عربى را كه زبان قرآن است، فراگيرد. از مرحوم شرف الدين موسوى يا سيدجمال الدين اسدآبادى نقل شده است كه «بل حَفَظ اللّهُ الايمانَ بِحفظِ الايرانِ.»

    نكته ديگرى كه مرقوم داشته اند اين است كه من از سيد جمال به عنوان كسى كه نهضت بيدارى اسلامى را ايجاد كرد، نام بردم، ولى برخى او را عامل انگليسى ها و فراموسونر معرفى مى كنند. طبيعى است هر كس بخواهد يك كار بزرگى بكند، بالاخره مورد نقد و حسادت و همه جور تعرّضى واقع مى شود. زندگى سيدجمال اين را نشان نمى دهد كه او عامل انگليس بوده باشد. سيدجمال الدين در فرانسه، عروة الوثقى را منتشر مى كرد; يك مجله عربى كه تكيه اش بر ترغيب مسلمان ها به مبارزه با انگليس بود. انگليسى ها به دولت فرانسه فشار آوردند تا جلوى انتشار عروة الوثقى را بگيرد. چگونه آدم انگليسى هاست و عليه انگليس اين طور عمل مى كند؟ و مضبوط و مستند است كه 18 شماره بيشتر نتوانست عروة الوثقى را منتشر كند. علتش اين بود كه دولت انگليس به دولت فرانسه فشار آورد. دولت فرانسه هم جلوى انتشار روزنامه او را گرفت. سيدجمال به همه جا سر مى كشيد; از جمله مصر. مدتى با فراماسونرها رفت، ديد اين ها معيوبند، از جرگه آن ها خارج شد. فراماسونرى هم اول كه شكل گرفت، شعارش قانون گرايى و آزادى و اومانيزم و مانند اينها بود. همه اين ها لغات خوبى هستند.

    در ايران هم عباس قلى خان آدميت لقب «آدميت» را برگزيد كه ترجمه «اومانيزم» است. باشگاهى هم درست كرد به نام «باشگاه آدميت» كه در حقيقت، ايرانى شده فراماسونرى است. مشابه همين كار، ميرزا ملكم خان مجله اى در آورد به نام قانون. اين ها شعارهايشان قانون، انسانيت، اخوّت و مانند اين ها بود. اگر گروهى كه هيچ سابقه ذهنى ندارد، بيايد شعار آزادى و برابرى و برادرى بدهد، طبيعتاً آدم ها جذبشان مى شوند. ولى بعد از مدتى كه فهميدند اين ها وابستگى دارند، از آن ها جدا مى شوند. امروز براى ما معلوم شده كه فراماسونرى چه موجودى است، ولى آن زمان اين طور نبود; يعنى از اول نيامدند بگويند كه ما وابسته به جايى هستيم. آن روز كه فراماسونرى تشكيل شد هدف اين نبود كه عوامل استعمار را توليد كنند; نه، اصلا عده اى از استادكاران و بنّاها و معمارها براى حفظ منافع خودشان آمدند يك انجمن صنفى درست كردند كه همين «فراماسون» يا «فريميسن» باشد. اول يك اتحاديه صنفى بود. اين اتحاديه صنفى بعدها مورد استفاده استعمار قرار گرفت، چه انگليس، چه فرانسه و چه آلمان. در هر جا آمدند و لژهايى درست كردند; لژ اسكاتلند، لژ فرانسه، لژ آلمان. نقل مى كنند: همه آن ها كه به نوعى به هزار فاميل قاجار وابسته بودند، اين ها، يا جزو لژ فرانسه بودند يا لژ انگليس. بى ريشه ها و آن ها كه به هزار فاميل قاجار وصل نبودند ـ مثل سيد حسن تقى زاده ـ رفتند جزو لژ آلمان. حسين اعلاء هم جزو لژ آلمان شد; يعنى آن ها كه جزو هزار فاميل قاجار و بعد هم پهلوى نبودند بى سر و سامان ها شدند. لژ آلمان اين طور شكل گرفت. لذا، روزنامه قانون ميرزا ملكم خان خيلى مورد استقبال قرار مى گرفت.

    بى ترديد، سيدجمال الدين اسدآبادى نقش بسيار مهمى در بيدارى اسلامى داشت و همّت والايى براى اين كار گماشت. البته اشتباهاتى هم ممكن است مرتكب شده باشد; مثل هر كس ديگرى، ولى پايه و اساس و مايه كارش حسن نيت بود. ايشان طلبه بود. اصلش از «اسد آباد» همدان است، مدتى در قزوين درس خواند و مدتى در تهران. شاگرد پدر مرحوم آقاسيدمحمّدصادق طباطبائى بود. آقاسيد محمّد طباطبائى، از علماى مشروطه، پدرش در مدرسه «صدر» تهران درس مى داد. مرحوم سيدجمال شاگرد ايشان بود. از آنجا به عتبات رفت. بنا به يك سند، با هزينه مرحوم شيخ انصارى به هند فرستاده شد و در بمبئى براى خدمت، زبان انگليسى و علوم جديد ياد گرفت; يعنى هزينه اش را بنا به يك روايت، مرحوم شيخ انصارى مى داد. درست است كه ايشان يك مشكل ارتباطى با مرحوم ميرزاى شيرازى پيدا كرد، ولى از مدافعان تحريم تنباكو بود. نامه هاى متعددى براى مرحوم ميرزا نوشت و به نوعى، ايشان را به تحريم تنباكو ترغيب كرد. بنابراين، اين ها با اين نظر كه او عامل انگليس باشد، نمى خوانند. موقعى هم كه مرحوم آية اللّه كاشانى جلوى بعضى كارهاى دكتر مصدق ايستادگى مى كرد، متهمش مى كردند به اينكه آية اللّه كاشانى هم با انگليس هاست; كسى كه تفنگ به دست گرفته و در عراق با انگليسى ها جنگيده بود.

    در پاسخ به سؤال ديگرى كه درباره جلوگيرى از شيعه كشى نوشته اند، عرض كنم: به قول شما، بايد تدبيرى انديشيد كه از شيعه كشى جلوگيرى شود. بنده كاره اى نيستم، ولى آن ها كه اهل تدبيرند بايد چاره اى بينديشند. در مقابل شيعه كشى، يك راه اين است كه متقابلا ما هم بياييم شيعه را تحريك كنيم كه آن ها هم سنّى ها را بكشند. يك راه هم اين است كه با درايت بيشترى عمل كنيم; كارى كنيم كه يك اقلّيت ـ مثلا ـ پانزده بيست درصدى شيعه در بين يك اكثريت هشتاد درصدى سنّى بتواند زندگى كند. نمى خواهيم كه شيعيان ـ مثلا ـ پاكستان به ايران مهاجرت كنند، مى خواهيم در پاكستان باشند، اگر قرار است باشند. آنچه در بدو امر به نظر مى رسد اين است كه شيعه ها هم متقابلا همان كارى را بكنند كه سنّى ها كردند، ولى تقريباً هيچ وقت شيعه چنين كارى نكرده است; يعنى سيره شيعه در تاريخ اسلام، با توجه به اينكه همواره در اقلّيت بوده، اين نبوده كه اگر سنّى ها يا بعضى از افراط گرايان اهل سنّت كارى خلاف اسلام كردند و شيعه كشى به راه انداختند، اين ها هم سنّى كشى راه بيندازند.

    اما اينكه چه تدبيرى بايد انديشيد، يكى اين است كه ايران به عنوان يك كشور مقتدر شيعى، سعى كند كه حساب علما و بزرگان اهل سنّت آن كشور را از اشخاص افراطى جدا كند و با آن ها رابطه داشته باشد تا بتواند آن ها را قانع كند كه خودشان گامى در جهت جلوگيرى از اين كار بردارند. در اين زمينه، طى اين سال ها زياد كار شده است. آنچه شما امروز مى بينيد حكايت از اين مى كند كه وضعيت امروز بهتر از دو سه سال قبل است. بى ترديد، بخشى از اين، معلول تدابيرى است كه انديشيده شده و اگر امروز مى بينيم آقاى سيد ساجدى كه در حقيقت رهبر درجه اول شيعيان است، وقتى دستگير مى شود، حتى علماى سلفى سنّى هم از ايشان حمايت مى كنند، به همين دليل است. پس از قضيه افغانستان و موضع گيرى مقام معظّم رهبرى در مقابل آمريكا، تعدادى از رهبران ديوبندى پاكستان، كه از سلفى ها و متعصّبان اهل سنّت هستند، در سخنرانى ها و تظاهراتشان عكس ايشان و حضرت امام(رحمه الله) را بالا بردند; چون به اين نتيجه رسيدند كه تنها دولت اسلامى كه عليه تهاجم آمريكا به افغانستان موضع صريح گرفت، رهبرى ايران بود. اين يك كار غير مستقيم است، اما در نهايت، در اينكه فضاى ضد تشيّع در پاكستان كاهش پيدا كند تأثير دارد.

    سؤال: علاّمه محمّدمهدى شمس الدين ـ كه در لبنان فوت كرد ـ از آيات قرآن اين گونه برداشت مى كرد كه مؤمن بر مؤمن ولايت دارد و اين نظر با مردم سالارى دينى، كه در ايران هست، منافات دارد، لطفاً نظرتان را در اين باره بفرماييد.

    پاسخ: علاّمه محمّدمهدى شمس الدين كه من مكرّر خدمت ايشان رسيدم، يكى از كسانى بود كه براى اعتلاى شيعه در لبنان زحمت هاى زيادى كشيد. احياناً ممكن است كه برخى نظرات ايشان با آنچه در ايران مى گذرد منافات داشته باشد، اما كل قضيه اين است كه ايشان هم اين سبك و سياق حكومت را قبول داشت. همين كه ايشان در مجلس اعلاى شيعيان لبنان فعّال بود، حكايت از اين تفكر مى كرد كه بايد علماى شيعه در سرنوشت شيعيان دخالت كنند و به همين دليل، مجلسى را كه در زمان امام موسى صدر تشكيل شد، پى گرفت و با همان قوّت كار را ادامه داد و همواره تلاش داشت تا حضور شيعه در صحنه هاى سياسى لبنان تقويت شود و بتواند به سهم خودش حقوق خود را استيفا كند.

    سؤال: سهم شيعيان در حملات و مبارزات عينى مردم عراق چقدر است؟ در مبارزاتى كه عليه اشغالگران صورت مى گيرند، آيا شيعيان هم در اين حملات نقش دارند يا دست به كار نشده اند و منتظر اقدامات و مراحل بعدى حكومت انقلابى هستند؟

    پاسخ: اين را بايد برويم و در عراق بررسى كنيم; چون هميشه در اخبار ما مى گويند: «عده اى ناشناس». معلوم نيست اين «ناشناس ها» چه كسانى هستند، ولى حدس زده مى شود كه شيعيان در حال حاضر، بيشتر همان كارى را مى كنند كه بنده عرض كردم; يعنى حضور فعّال در صحنه هاى سياسى عراق و انتخاب تاكتيك مبارزه متناسب با شرايطى كه هست. شيعه اكنون دارد كار خودش را در آنجا پيش مى برد، از آمريكايى ها تمكين نمى كند. فقط كافى است كه شيعيان در هر امرى اتفاق نظر داشته باشند و بر آن پافشارى كنند، آمريكايى ها عقب نشينى مى كنند. اين مكرر اتفاق افتاده است.

» بازگشت | تاریخ : 14 اردیبهشت 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 3 444 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA