فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

اشعار شب اول تا شب یازدهم محرم " شب چهارم" - جبهه فرهنگی آل طاها

    اشعار شب اول تا شب یازدهم محرم " شب چهارم" - جبهه فرهنگی آل طاها

    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
    یک دم سپر شوند برای برادرش
    خون عقاب در جگر شیرشان پر است
    از نسل جعفرند و علی این دو لشکرش
    این دو ز کودکی فقط آیینه دیده اند
    آیینه ای که آه نسازد مکدرش
    واحیرتا که این دو جوانان زینب اند
    یا ایستاده تیر دو سر در برابرش؟
    با جان و دل دو پاره جگر وقف می کند
    یک پاره جای خویش و یکی جای همسرش
    یک دست,گرم اشک گرفتن ز چشم هاش
    مشغول عطر و شانه زدن دست دیگرش
    چون تکیه گاه اهل حرم بود و کوه صبر
    چشمش گدازه ریخت ولی زیر معجرش
    زینب به پیشواز شهیدان خود نرفت
    تا که خدا نکرده مبادا برادرش ...
    زینب همان شکوه که ناموس غیرت است
    زینب که در مدینه قرق بود معبرش
    زینب همان که فاطمه از هر نظر شده است
    از بس که رفته این همه این زن به مادرش
    زینب همان که زینت بابای خویش بود
    در کربلا شدند پسرهاش زیورش
    گفتند عصر واقعه آزاد شد فرات
    وقتی گذشته بود دگر آب از سرش

    حسن لطفی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله

    اشعار شب چهارم محرم

    اشعار روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    دوباره در دل من خیمه‌ی عزا نزنید

    نمک به زخم من و زخم خیمه‌ها نزنید

    شکسته‌تر ز منِ پیر دیگر این جا نیست

    مرا زمین زده است اکبرم، شما نزنید

    برای آن که نمیرم ز شرم مادرتان

    میان این همه لبخند دست و پا نزنید

    خدا کند که بگوید کسی به قاتلتان

    فقط نه این که دو بی‌کس، دو تشنه را نزنید

    که در برابر چشمان مادری تنها

    سر دو تازه جوان را به نیزه‌ها نزنید

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    بهترین بنده ی خدا زینب

    هل اتی زینب ، انمّا زینب

    ریشه ی صبر انبیا زینب

    زینبا زینبا و یا زینب


    بانی روضه های غم زینب

    تا ابد مبتلای غم زینب


    گفت ای مصطفای عاشورا

    ای فدای تو زینب کبری

    تو علی هستی و منم زهرا

    پس فدای تمام پهلوها


    سر خواهر فدای این سر تو

    همه ی ما فدای اکبر تو


    گفت ای شاه ما اجازه بده

    حضرت کربلا اجازه بده

    جان این بجه ها اجازه بده

    جان زهرا اجازه بده


    قبل از آنکه سر تو را ببرند

    این سر خواهر تو راببرند


    من هوای تو را به سر دارم

    به هوای تو بال و پر دارم

    از غریبی تو خبر دارم

    دو پسر نه ، دو تا سپر دارم


    زحمتم را بیا به باد مده

    اشتیاق مرا به باد مده


    در دل خیمه خسته اند این دو

    سر راهت نشسته اند این دو

    دل به لطف تو بسته اند این دو

    با بزرگان نشسته اند این دو


    این دو با یار تو بزرگ شده اند

    با علمدار تو بزرگ شده اند


    در کرم سائلی به دست آور

    زین دو تا حاصلی به دست آور

    سپر قابلی به دست آور

    تا توانی دلی به دست آور


    دل شکستن هنر نمی باشد

    نظرت هم اگر نمی باشد


    ای فدایت تمامی سرها

    سر چه باشد به پای دلبرها

    از چه در اشتیاق خواهر ها

    تو نظر می کنی به دیگرها


    آخرش یا اجازه می گیرم

    یا همین کنج خیمه می میرم


    ای برادر اشاره ای فرما

    ذوقشان را نظاره ای فرما

    رد مکن راه چاره ای فرما

    لااقل استخاره ای فرما


    شاید این بچه های من بروند

    شاید این دو به جای من بروند


    زار و گریان مکن مرا جانا

    ردّ احسان مکن مرا جانا

    مو پریشان مکن مرا جانا

    باز طوفان مکن مرا جانا


    ورنه نیزه به دست می گیرم

    جان هر آنچه هست می گیرم


    تو اگر مبتلا شوی چه کنم ؟

    پیش چشمم فدا شوی چه کنم ؟

    پیش من سر جدا شوی چه کنم ؟

    کشته ی زیر پا شوی چه کنم؟


    وای اگر حنجرت شکسته شود

    پیش من پیکرت شکسته شود

    محمد سهرابی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    گیرم که رد کنی دل ما را خدا که هست

    باشد محل نده قسم مرتضی که هست

    وقتی قسم به معجر زینب قبول نیست

    چادر نماز حضرت خیر النسا که هست

    یک گوشه می‌نشینم و حرفی نمی‌زنم

    بیرون مکن مرا تو از این خانه، جا که هست

    از دردِ گریه تکیه نده سر به نیزه‌ات

    زینب نمرده شانه دارالشفا که هست

    قربانیان خواهر خود را قبول کن

    گیرم که نیست اکبر، تو طفل ما که هست

    گفتی که زن جهاد ندارد برو برو

    لفظ «برو» چه داشت برادر؟ «بیا» که هست

    خون را بیا به دست دو قربانی‌ام بکش

    تو خون مکش به دست عزیزم حنا که هست

    گفتی مجال خدمتشان بعد از این دهم

    از سر مرا تو باز مکن کربلا که هست

    گفتی که بی تو سر نکنم خوب! نمی‌کنم

    بعد از تو راه کوفه و شام بلا که هست

    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    هجران گرفته دور وبرم را برای چه؟

    خون می کنی دو چشم ترم را برای چه؟


    وقتی قرار نیست کبوتر کنی مرا

    بخشیده اند بال و پرم را برای چه؟


    گر نیستی غریب،مگو پس انا الغریب

    صد پاره می کنی جگرم را برای چه ؟


    دارد سرت برای چه آماده می شود

    پس آفریده اند سرم را برای چه؟


    زحمت کشیده ام که چنین قد کشیده اند

    بر باد می دهی ثمرم را برای چه؟


    من التماس می کنم و تفره می روی

    شاید عوض کنی نظرم را برای چه؟


    از مثل تو کریم توقع نداشتم

    اصلا گذاشتند کرم را برای چه؟


    باشد نمی روند ولی جان من! بگو

    آورده ام دو تا پسرم را برای چه؟

    وحید قاسمی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    تا صوت قرآن از لب آنها مي آيد

    كفر تمام نيزه ها بالا مي آيد


    دجال هاي كوفه درحال فرارند

    دارد سپاه زينب كبري مي آيد


    سد سپاه كفر را درهم شكستند

    تكبيرهاي حضرت سقا مي آيد


    انگار كه زخم فدك سر باز كرده

    ازهرطرف فرياد يا زهرا مي آيد


    "خون علي گويان عالم را بريزيد"

    اي دشنه ها، تازه ترين فتوا مي آيد


    آداب جنگ كربلا مثل مدينه است

    چون ضربه هاشان سمت پهلوها مي آيد


    اي نيزه داران، نيزه هاتان را مكوبيد

    روز مبادا،عصرعاشورا مي آيد


    خون گلوشان خاك را بي آبرو كرد

    آسيمه سربا طشت خود يحيي مي آيد


    اي تيغ هاي كند، با تقسيم سرها

    چيزي از آنها گيرتان آيا مي آيد!


    اين اولين باريست كه از پشت خيمه

    دارد صداي گريه ي آقا مي آيد


    زينب بيا از خيمه ها بيرون، كه تنها

    با ديدن تو حال آقا جا مي آيد



    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    اشعار روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    تن من را به هواي تو شدن ریخته اند

    علی و فاطمه در این دو بدن ریخته اند

    جلوه واحده را بین دو تن ریخته اند

    این حسینی است که در غالب من ریخته اند


    ما دو تا آینه روبروي یکدگریم

    محو خویشیم اگر محو روي یکدگریم


    اي به قربان تو و پیکر تو پیکرها

    اي به قربان موي خاکی تو معجرها

    امر کن تا که بیفتند بپایت سرها

    آه در گریه نبینند تو را خواهرها


    از چه یا فاطمه یا فاطمه بر لب داري

    مگر از یاد تو رفته است که زینب داري


    حاضرم دست به گیسو بزنم- رد نکنی

    خیمه را با مژه جارو بزنم- رد نکنی

    حرف از سینه و پهلو بزنم- رد نکنی

    شد که یک بار به تو رو بزنم- رد نکنی؟!


    تن تو گر که بیفتد تن من می افتد

    تو اگر جان بدهی گردن من می افتد


    دلم آشفته و حیران شد و...حرفی نزدم

    نوبت رفتن یاران شد و...حرفی نزدم

    اکبرت راهی میدان شد و...حرفی نزدم

    در حرم تشنه فراوان شد و...حرفی نزدم


    بگذار این پسران نیز به دردي بخورند

    این دو تا شیر جوان نیز به دردي بخورند


    نذر خون جگرت باد ،جگر داشتنم

    سپرسینه ي تو سینه سپر داشتنم

    خاك پاي پسران تو پسر داشتنم

    سر به زیرم مکن اي شاه به سر داشتنم


    سر که زیر قدم یار نباشد سر نیست

    خواهري که به فدایت نشود خواهر نیست


    راضی ام این دو گلم پرپر تو برگردند

    به حرم بر روي بال و پر تو برگردند

    له شده مثل علی اکبر تو برگردند

    دست خالی اگر از محضر تو برگردند...


    ...دستمال پدرم را به سرم می بندم

    وسط معرکه چادر ،کمرم می بندم


    تو گرفتاري و من از تو گرفتارترم

    تو خریداري و من از تو خریدارترم

    من که از نرگس چشمان تو بیمارترم

    بخدا از همه غیر از تو جگردار ترم


    امتحان کن که ببینی چقدر حساسم

    بخداوندقسم شیرتر از عباسم


    بگذارم بروي،باز شود حنجرتو

    یا به دست لبه اي کُند بیفتد ،سر تو

    جان انگشت تو افتد پی انگشترتو

    می شودجان خودت گفت به من خواهرتو؟


    طاقتم نیست ببینم جگرت می ریزد

    ذره ذره به روي نیزه سرت می ریزد
    سید محمدجواد شرافت ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    دویده ایم که همراه کاروان باشیم

    رسیده ایم که در جمع عاشقان باشیم


    به شوق اوج گرفتن ستاره آمده ایم

    که خاکبوس قدم های آسمان باشیم


    شما و این همه غربت، چگونه جان ندهیم؟

    خدا کند که سزاوار بذل جان باشیم


    دو چشم حضرت مادر دو چشمه باران است

    چگونه شاهد این درد بی کران باشیم؟


    دویده در رگ ما خون جعفر طیّار

    زمان آن شده تا عرش پر زنان باشیم


    دو بال سبز پریدن به اذن دست شماست

    اگر اجازه دهید از پرندگان باشیم


    دو نوجوان فدایی، دو نوجوان شهید

    همان که آرزوی مادر است، آن باشیم

    رحمان نوازنی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله




    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    به عطر زینبی شان آسمان معطر شد

    که وقت پر زدن این دوتا کبوتر شد


    دوباره باد سیاهی به کربلا پیچید

    و طفل زینب اسیر تمام لشکر شد


    در ابتدا دو علی را زهم جدا کردند

    که چشم کوفه از این پست فطرتی تر شد


    به سنگ و تیر و کمان و به نیزه و شمشیر

    خبر دهید گل زینب آه پرپر شد


    یکی برای تسلای خاطر مادر

    به قتلگاه نشست و ذبیح مادر شد


    یکی شبیه به قاسم قدش کشیده شد و

    یکی به ضربه ی شمشیر مثل اکبر شد


    یکی کنار برادر خمید مثل حسین

    و داغدار تن بی سر برادر شد


    یکی به مادر خود گفت خوب شد حالا

    که پیش فاطمه شرمندگیت کمتر شد

    حامد خاکی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    اگر که درد تو در ناله ام اثر دارد

    و گر که از دل من روح تو خبر دارد


    مزن به سینه ی من دست رد، نباید دید

    برادری به دلش این همه شرر دارد


    اگر چه خواهر تو بی بضاعت است اما

    ببین میان بساطش دو تا پسر دارد


    یکی برای رسیدن به اکبر و قاسم

    که شوق و شور پریدن به بال و پر دارد


    که دیگری که امید دلش به اذن شماست

    که ذره ای غمت از روی سینه بر دارد


    و من تعجب از این می کنم، نمی دانم

    برادرم به زبان نه چرا دگر دارد


    برای نجمه و لیلا اگر نیاوردی

    همین که نوبت من شد هزار اگر دارد؟


    حلالشان شده شیرم که خونشان ریزد

    به پای خون خدا پس نگو خطر دارد
    علی اکبر لطیفیان ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    ای فدای دلِ منوّرتان!

    ای به قربان چشم كوثرتان!

    وای بر حال جبرئیل، او را

    گر برانید، روزی از درتان

    تو سلیمان و موری آمده است

    تا مشرّف شود به محضرتان

    من كیم؟ دوره گردِ چشمانت

    زینبم من همان كبوترتان

    كودكانم چه ارزشی دارند؟

    جانِ عالم، تصدق سرتان

    كرده ام یا اخا دو آئینه

    نذر چشم علیِ اصغرتان

    ظهر دیدی چگونه خوش بودند

    در صفوف نماز آخرتان

    به امیدی بزرگشان كردم

    تا به دستم شوند، پرپرتان
    یوسف رحیمی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    چگونه آب نگردم کنار پیکرتان

    که خیره مانده به چشمم نگاه آخرتان

    میان هلهله ی قاتلانتان تنها

    نشسته ام که بگریم به جسم پرپرتان

    چه شد که بعد رجزهایتان در این میدان

    چه شد که بعد تماشای رزم محشرتان

    ز داغ این همه دشنه به خویش می پیچید

    به زیر آن همه مرکب شکسته شد پرتان

    شکسته آمدم این جا شکسته تر شده ام

    نشسته ام من شرمنده در برابرتان

    خدا کند که بگیرند چشم زینب را

    که تیغ تیز نبیند به روی حنجرتان

    میان قافله ی نیزه دارها فردا

    خدا کند که نخندد کسی به مادرتان

    و پیش ناقه ی او در میان شادی ها

    خدا کند که نیفتد ز نیزه ها سرتان
    یوسف رحیمی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    روز اول چه خوب يادم هست

    سهم من بي تو بيقراري بود

    عيد من ديدن نگاه تو

    دوري‌ات اوج سوگواري بود




    بي تو جنت براي من دوزخ

    روز روشن براي من شب بود

    تا هميشه کنار تو بودن

    همه‌ي آرزوي زينب بود




    لحظه لحظه دلم گره مي‌خورد

    به ضريح مجعّد مويت

    دل من را به باد مي دادي

    مي گشودي گره ز گيسويت




    ولي اين روزها چه دلگير است

    چقدر اين زمانه بد تا کرد

    آنقدر بي کسي و غربت داشت

    تا که ما را به کربلا آورد




    کربلا کربلا پريشاني

    غربت از چشم هات مي بارد

    ندبه ندبه فراق و دلتنگي

    از غروب نگات مي بارد




    دست من خالي است اما باز

    دو فدايي برايت آوردم

    از منا تا منا دو حاجيِّ

    کربلايي برايت آوردم




    رد مکن هديه هاي خواهر را

    گرچه ناقابلند، ناچيزند

    سپر کوچکي مقابل تو

    در هجوم کبود پائيزند




    با ولاي تو پروريدمشان

    درس آموز مکتبت هستند

    عاشق جانفشاني اند آقا

    پيشکش هاي زينبت هستند




    هر دو با شور حيدري امروز

    از تو إذن قتال مي خواهند

    خون جعفر ميان رگ هاشان

    اين دو عاشق، دو بال مي خواهند




    گره از ابروان خورشيد و

    گره از کار ماه وا مي شد

    چشم هاي حسين راضي شد

    نذر زينب دگر ادا مي شد




    بين خيمه نشسته بود اما

    در دلش اضطراب و ولوله بود

    پرده‌ي خيمه را که بالا زد

    دو گل و يک سپاه حرمله بود




    دو فدايي، دو تا ذبيح الله

    که به سوي مناي خون رفتند

    در طواف سنان و سر نيزه

    تا دل کربلاي خون رفتند




    ديد از بين خيمه، جان هايش

    دلشان را به آسمان دادند

    سر سپردند در هواي حسين

    چقَدَر عاشقانه جان دادند




    دلش از درد و غم لبالب بود

    شاهدش ديده هاي پر ابرش

    بر دلش داغ دو جگر گوشه

    عقل مبهوت مانده از صبرش




    ديد پرپر شدند، اما باز

    جز تب بندگي عشق نداشت

    پاي از خيمه ها برون ننهاد

    تاب شرمندگي عشق نداشت




    اين همه جانفشاني و ايثار

    خط اول ز شرح مطلب بود

    کربلا ـ کوفه ، شام تا يثرب

    سِرّي از معجزات زينب بود

    محسن مهدوی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    رسيده نوبتمان ، بايد امتحان بدهيم

    خدا كند بگذارد خودی نشان بدهيم


    رسيده وقت نماز رشادت و مردی

    نمی شود كه من و تو فقط اذان بدهيم


    اگر كه داد دوباره جواب سر بالا

    بگو چگونه جوابی به اين و آن بدهيم ؟


    بيا كه عهد ببنديم و قول مردانه…

    …به هم دهيم كه قبل از حسين ، جان بدهيم


    به حاجت دل خود می رسيم اگر او را

    قسم به پهلوی بانوی قد كمان بدهيم


    بخند و غصه نخور ، چون به قلبم افتاده

    اجازه می دهد آخر خودی نشان بدهيم
    یوسف رحیمی ... اشعار شب چهارم محرم، اشعار شهادت دو طفلان حضرت زینب سلام الله


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    ببین در چشمشان اشک محن را

    ببین بر پیکر آن ها کفن را

    برای جان فشانی در منایت

    بده رخصت دو اسماعیل من را




    دو تا پرواز پیشه مثل جعفر

    بگو دو شیر بیشه عین حیدر

    برای پر زدن سبقت گرفته

    خداوندا برادر از برادر




    تمام هستی ام ارزانی تو

    تمام اهل عالم فانی تو

    دو اسماعیل من سهل است ای کاش

    خود زینب شود قربانی تو


    علیرضا خاکساری ... اشعار شب چهرم محرم، اشعار دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها


    اشعار شب چهارم محرم

    روضه دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    جانبازی یادشان ندهی گریه میکنم

    اذن جهادشان ندهی گریه میکنم

    اصلا بیا و مصلحت اندیشی هم نکن

    آشفته ام بیا و پریشان ترم نکن

    اینها برای یاری تو قد کشیده اند

    خود را برای کرببلا پروریده اند

    سنگ تو را مدام به سینه زدند حسین

    اینها برای روز دهم امدند حسین

    قول میدهم که اَخم به ابرو نیاورم

    قول میدهم که دست به زانو نیاورم

    قول میدهم که ناله کنم از درون حسین

    قول میدهم زخیمه نیایم برون حسین

    دست محبتت ز سر این دو بر ندار

    دق میکنم حسین بخدا سربه سر نذار

    تا من هنوز دست به مویم نبرده ام

    تا من هنوز از سر غصه نمرده ام

    مانند قاسمت هم عسل نوش شان نما

    لطفی نما حسین و کفن پوشش شان نما

    لطفی کن و اجازه بده ای برادرم

    لطفی کن و اجازه بده جان مادرم

    بگذار تا فدایی راه شما شوند

    بگذار تا شهید سر از تن جدا شوند

    بگذار تا فدایی راه ولی شوند

    بگذار قطعه قطعه شبیه علی شوند

    بگذار تا که دایی خودرا صدا زنند

    بگذار روی دست شما دست و پا زنند

    ای دلخوشی من پسرانم فدای تو

    هستی زینبی سر و جانم فدای تو

    علیرضا خاکساری ... اشعار شب چهارم محرم اشعار شهادت دوطفلان زینب علیهم السلام


    اشعار شب چهارم محرم

    اشعار شهادت دوطفلان حضرت زینب سلام الله علیها

    ***

    آورده ام که نذر علی اکبرش کنم

    نذر علی نشد سپر حنجرش کنم

    گل های باغ زندگی ام را یکی یکی

    نذر دهان خشک علی اصغرش کنم

    در راه او برای خدا دلخوشی خود

    نذر دل شکسته ی آب آورش کنم

    آورده ام گل پسران ام برای چه ؟؟

    آورده ام تا که فدای سرش کنم

    اصلا بزرگ کردم شان من به این امید

    سربازهای کوچک این لشگرش کنم

    او دست رد به سینه ی خواهر نمیزند

    میخواست یادی هم فقط از مادرش کنم

» بازگشت | تاریخ : 7 اردیبهشت 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 2 537 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA