فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) - تهیه شده توسط جبهه فرهنگی طاها . آمل

    اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) -  تهیه شده توسط جبهه فرهنگی طاها . آمل

    اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) - تهیه شده توسط جبهه فرهنگی طاها . آمل
    دری به سمت حیاط تجلی اش وا کرد
    سپس نشست و خودش را کمی تماشا کرد
    و آن همه عظمت را کمی به نور کشید
    و نور را به تجسم کشید و انشا کرد
    سپس و اشرقت الارض و سما نوشت
    و بر زمین و زمان آیه آیه املا کرد
    و بسته شد همه چشمهای ما وقتی
    که نور آینه در آینه تجلا کرد
    زلال آبی خود را به روی آینه ریخت
    تمام مهر خودش را به اسم دریا کرد
    باسم نور علی نور ،این الهه نور
    فرشته ای شد و بال اراده را وا کرد
    سپس به سمت خدایش پرید و زهرا شد
    خدا تجلی خود را به نام زهرا کرد
    رحمان نوازنی
    بگیر دست گدا را بحق ساداتی
    بحق فاطمه یا فاطر السمواتی

    سلام مادر آئینه های خورشیدی
    سلام مادر این بچه های توحیدی

    چگونه سجده گذاریم روز مادر را
    که مهر مادریت را به شیعه بخشیدی

    اگر نگاه تو افتاده سمت ما حتماً
    تو برق شوق علی را به چشممان دیدی

    سبد سبد دل ما را به دست سبز خودت
    از آسمان شجرهای طیبه چیدی

    از آن به بعد اگر چه مزار تو مخفی است
    ولی به جز دل ما هیچ جا نگنجیدی

    از آن به بعد شعاع ولایتت با ماست
    از آن به بعد علی در علی درخشیدی

    اگر که کشور ما ایمن است از فتنه
    برای اینکه شب راحتی نخوابیدی

    به دستهای قنوتت دخیل می بندیم
    و چشمه های بلا را به بیل می بندیم

    همیشه نان جو سفره ات تبسم داشت
    و از صفای همین سادگی تکلم داشت

    ولی ملائکه ها هم همیشه می دیدند
    که سائل در این خانه نان گندم داشت

    به روی دست قنوتت چه پرورش دادی
    که این همه کف پایت گل تورم داشت

    همینکه روی گرفتی زمرد نابینا
    چقدر درس نجابت برای مردم داشت

    چهل یهود مسلمان چادر تو شدند
    ببین چه معجزه هایی لباس خانم داشت

    همینکه خون خدا در رگ تو می جوشید
    حسین حسین به روی لبت ترنم داشت

    برای حق فدک ایستادی ای بانو
    اگر چه پهلوی یاست کمی تألم داشت

    بگو که داغ گذارند روی دست عقیل
    که باز زنده شود قصه عدالت ایل

    به اسم فاطمه هر واژه موشکافی شد
    و با وجود تو شعر خدا قوافی شد

    تمام خلقت عالم ورق ورق بودند
    تو آمدی و کتاب خدا صحافی شد

    تو آمدی و نماز هزار پیغمبر
    برای آمدنت مثل یک تجافی شد

    تو آمدی هزاران رسول می گفتند
    رسالت همه انبیاء تلافی شد

    تو آمدی و علی داشت دور تو می گشت
    و این طواف در عالم عجب طوافی شد

    محبت تو برای ملاک خوب و بدی
    به روی دست خدا مثل ظرف صافی شد

    به رنگ سبز پیمبر بگیر دست مرا
    به رسم عطفه مادر بگیر دست مرا

    و انبیای الهی که بی بدیل شدند
    برای درک شب قدر تو گسل شدند

    به هم کلامی تو عده ای کلیم شدند
    کنار سفره تو عده ای خلیل شدند

    و عده ای به نگاهت عزیز مصر شدند
    پیمبران بزرگی از این قبیل شدند

    و عده ای که به بال قنوت تو خوردند
    به یک دعای تو یکباره جبرئیل شدند

    فرشته های خدا هم یکی یکی بانو
    به رشته های نخ چادرت دخیل شدند

    کمی محبت تو به سنگها زده شد
    که سنگها همگی گوهری اصیل شدند

    بیا و چشمه ما را کمی زلالی کن
    مرا غبار قدوم همین اهالی کن

    نشسته ام که به دست آورم نگاهت را
    به آسمان بزنم تا غبار راهت را

    ز روسیاهی من شب به شرم می افتد
    سپید کن شب تاریک روسیاهت را

    چقدر گریه برایم نموده ای مادر
    بمیرم اینکه نبینم من اشک و آهت را

    کدام روضه بخوانیم و باز گریه کنیم
    کدام روضه محبوب و دلبخواهت را

    چقدر غیرت خورشیدیت شکست آنروز
    که ریسمان زده بودند دست ماهت را

    میان کوچه تو را می زدند ای مادر
    بمیرم اینکه علی دید قتلگاهت را

    همان کسی که در آن کوچه ها جسارت کرد
    به کربلا کفن پاره پاره غارت کرد

    رحمان نوازنی

    *********************

    اشعار میلاد حضرت فاطمه زهرا(س) - مهدی نظری

    شراب کوثری

    لطف چشمان توست حيدري ام
    بانگاه تو از بدي بري ام

    آمدم محض گفتن تبريك
    بادل عاشق كبوتري ام

    فكر كردم كه زود آمده ام
    بعدديدم گداي آخري ام

    از ازل تاهميشه مادر جان
    مست از اين شراب كوثري ام

    در روايات مان نوشته شده
    گفته اي تابهشت مي بري ام

    تو اگر مادر زمين هستي
    پس منم تا هميشه مادري ام

    زير اين سقف چادرت يك عمر
    سخت مشغول كار نوكري ام

    نوكري تو كار و بار من است
    مايه ي فخر و اعتبار من است

    در نگاهت نبي خدا را ديد
    درقنوت تو ربنا را ديد

    بهر تبريك جبرئيل آمد
    دست برسينه انبيا را ديد

    پدرت پشت درب خانه تان
    باگل و هديه مرتضي را ديد

    آسمان و زمين پر از گل شد
    تا كه روي گل شما را ديد

    پا به روي زمين زدي وجهان
    مادر شاه كربلا راديد

    چادرت را تكاندي و خورشيد
    زير پايت ستاره ها را ديد

    آنقدر در حجاب بودي كه
    ماه در چادرت حيا را ديد

    تا ابد سايه گستري مادر
    همه عشق حيدري مادر

    تا لبانت به مادرت خنديد
    بندگان را خداي تو بخشيد

    چادرت را كه دوخت دست ملك
    باقي اش رابه روي كعبه كشيد

    مصطفي جاي نقل روي سرت
    تكه هاي ستاره مي پاشيد

    هر كجا مصطفي نظر مي كرد
    رد پاي فرشته را مي ديد

    ناگهان باملائك آهسته
    گفت آرام دخترم خوابيد

    باز قنداقه را بغل كرد و
    گونه ات را به خنده مي بوسيد

    مثل آن لحظه اي كه در معراج
    از سرشاخه سيب سرخي چيد

    بوي ياس تو برمشام آمد
    باز خورشيد روي بام آمد

    آفتاب قديم دنيايي
    مادر مهربان بابايي

    تا همين قدر ازتو مي گويم
    در دو عالم فقط تو زهرايي

    تا تو هستي غمي نمي ماند
    روز محشر شفيعه مايي

    اي پناه امام اول ما
    ذوالفقار علي اعلايي

    باوجودي كه مادري اما
    در كرامت چقدر آقايي

    بسكه مديون دستهاي توام
    از كنارت نمي روم جايي

    مرتضي تكيه گاه احمد بود
    پس توهم تكيه گاه مولايي

    روزمحشركه مي شودمادر
    چقدر مي شوي تماشايي

    توخودت شافعي ولي آنجا
    حامل دستهاي سقايي

    مي رسد نغمه اي ز سوي خدا
    فاطمه تابهشت مي آيي؟

    آنقدر خوب و مهربان هستي
    باز هم فكر شيعيان هستي

    ماه بي جلوه ي رخت تار است
    كار دنيا بدون تو زار است

    يوسف مصري ازهمان اول
    سركويت غلام دربار است

    از كرامات دست باكرمت
    به شما عالمي بدهكار است

    چادرت شهر را مسلمان كرد
    از حديثش جهان خبر داراست

    مادر من مواظب خود باش
    در مدينه حسود بسيار است

    تكيه گاه هميشه ي حيدر
    شوهرت بي تو بي علمدار است

    روضه اي كه گرفته جانم را
    روضه ي سخت درب وديوار است

    دل دنيا گرفت از آهت
    اي به قربان صورت ماهت

    مهدی نظری

    *********************

    اشعار ولادت حضرت فاطمه زهرا(س) - قاسم نعمتی

    روح عاطفه

    قلم مطهر و صفحه مطهر و تحریر
    به آب و تاب کنم وصف آیه ی تطهیر

    تو کیستی که همه قاصرند از درکت
    چگونه می شود آخر تو را کنم تفسیر

    مقابل قدمت جبرییل زانو زد
    ز بس جلالیت ذات توست عالم گیر

    به پیشگاه شما از خدا پیام رسید
    سلام حضرت کوثر... سلام خیر کثیر

    قسم به لوح و قلم گر اراده فرمایید
    به باب میل شما می خورد رقم تقدیر

    میان خانه نشستید و ذکر می گویید
    تمام ارض و سماوات غرق این تکبیر

    تمام خلق تو را در نقاب و دیده و بس
    فقط خدا رخ تو بی حجاب دیده و بس

    زمانه ظرف ندارد که تو ظهور کنی
    کجا به کوتهی فکر ما خطور کنی

    اگر قنوت بگیری میان سجاده
    تمام شهر به یک غمزه غرق نور کنی

    کلیم خانه ی حیدر! به یک دعای سحر
    سرای کوچک خانه شبیه طور کنی

    تو بهجت دل مولایی و به یک لبخند
    وجود خسته ی او را پر از سرور کنی

    فضای کوچه پر از عطر سیب می گردد
    ز هر دیار اگر لحظه ای عبور کنی

    تو روح عاطفه ای... گرچه من گنه کارم
    مرا مباد ز خود لحظه ای تو دور کنی

    غبار راهم و تو سایه ی سرم هستی
    چه غم به روز قیامت تو مادرم هستی

    دگر زمان سرور پیامبر آمد
    که گاه زخم زبان قریش سر آمد

    تو همزبان خدیجه شدی میان رحم
    که غم مخور شب تنهایی ات سحر آمد

    برزگ بانوی کعبه چقدر تنها بود...
    ز دیده های پر از مهر او گوهر آمد

    شمیم سیب بهشت از حجاز می آید
    نگار ماست غریبانه از سفر آمد

    خدا برای علی خلق کرده است تو را
    برای شیر خدا بهترین سپر آمد

    تمام فخر علی شوهری فاطمه است
    خبر دهید به حیدر که همسفر آمد

    به روی شانه ی تو بیرق علی برپاست
    علی که فاطمه دارد همیشه پابرجاست

    کریم شهر علی سفره دار زهرا بود
    جمال حق علی...آینه دار زهرا بود

    به دست خالی از این خانه سائلی نرود
    که در کنار علی خانه دار زهرا بود

    قسم به آن زرهی که همیشه پشت نداشت
    میان دست علی ذوالفقار زهرا بود

    اگرچه نام علی هم ردیف با نمک است
    بر این ملیح زمانه نگار زهرا بود

    همه زمین و زمان در طواف روی علیست
    مطاف روی علی در مدار زهرا بود

    حسن کریم و حسین دست گیر عالمیان
    همیشه محور این اعتبار زهرا بود

    از آن زمان که گل ما به عشق می آمیخت
    خدا خدایی خود را به پای زهرا ریخت

    خدا به وسعت عرشش تو را معظم کرد
    کنیز خویش صدا کرده و مکرم کرد

    صدای هر تپش توست ذکر علی
    به این صدا همه ی ذکر ها منظم کرد

    میان عرصه ی محشر شفاعت همه را
    به گوشه ای ز نخ چادر تو محکم کرد

    سپس گشود مسیر ورود جنت را
    گروه فاطمیون بر همه مقدم کرد

    چکیده ی جلوات تو و علی روزی
    حسین گشت و به پا بیرق محرم کرد

    برای اینکه بماند همیشه جلوه ی تو
    میان قامت زینب تو را مجسم کرد

    به هرم آتش دوزخ بسوزد آن دستی
    که بین کوچه به یک ضربه قامتت خم کرد

    میان آن در و دیوار خون تازه نشست
    بلند مرتبه بودی و حرمت تو شکست

    قاسم نعمتی

    *********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علیرضا لک

    بر عالم سرما زده گرما دادند
    خورشیدترین! تو را به دنیا دادند

    با سجده و سجاده چهل روز گذشت
    تا عاقبت آن سیب خدا را دادند

    مفهوم حقیقی حیاتی بانو!
    با تو به زمین معنی ومعنا دادند

    تا اینکه به سوی آسمانها بپریم
    با نام شما به بالمان پا دادند

    بامعجزه ی کنیز چشمان شما
    هی مرده گرفتند و مسیحا دادند

    ای قبله لبهای محمد زهرا
    سر سبزی طوبای محمد زهرا

    تسبیح خدا که از ازل می کردی
    سجده به هو عزوجل می کردی

    در لحظه ی ناب سحر هر جمعه
    یاد همه ی اهل محل می کردی

    با شهد نگاه مهربانت هر روز
    تلخی زمانه را عسل می کردی

    لبخند که می زدی همه غم ها را
    در چشم علی چه زود حل میکردی

    یک دست به آسیاب سنگی با درد
    با دست دگر بچه بغل می کردی

    زحمت کش خانه ی علی یا زهرا
    مهتاب شبانه ی علی یا زهرا

    تو فاطمه هستی وکسی کوثر نیست
    از رتبه ی قدسی تو بالاتر نیست

    تا روز ابد اگر بماند دنیا
    غیر از تو کسی هم نفس حیدر نیست

    ای شان نزول همه ی آیین ها
    بی معرفت مهر تو پیغمبر نیست

    هر روز می آید دم در بابایت
    یعنی احدی از گل من بهتر نیست

    این واجب عینی است ببوسد دستت
    این مهر پدر به ناز یک دختر نیست

    یعنی که تویی بانی خلقت زهرا
    یعنی که تویی راه سعادت زهرا

    ای بال و پر فرشته ها دورو برت
    ای حور زمین که آسمان زیر پرت

    با پای ورم کرده سر سجاده
    هرگز نشود ترک دعای سحرت

    صد بارشنیده شد که پیغمبر گفت
    ای روی دو پهلوم فدایت پدرت

    خرمای بهشتی تورا می خواهد
    این معتکف دائمی پشت درت

    تا حشر بماند به دل دنیامان
    غمنامه این زندگی مختصرت

    ای ناله ی جانسوز مدینه زهرا
    خاکستر تو مانده به سینه زهرا

    بی تو همه ی باغچه هامان زردند
    از داغ وغم دوشنبه ها دل سردند

    از روز سقیفه تا که بازوت شکست
    بر حرمت این خانه بلا آوردند

    با ضربه ی یک غلاف بی شرم وحیا
    ای وای بمیرم چه کبودت کردند

    تو رفتی و مادران این داغ هنوز
    مارا به بهانه ی غمت پروردند

    حالا همه ی قبیله ات در به درند
    کی در حرم امن تو بر می گردند

    عجل لولیک تو بخوان یا زهرا
    ای مادر صاحب الزمان یا زهرا

    علیرضا لک

    **********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – حسن لطفی

    این کیست ، این که محو تماشای خود شده
    پیش از ظهور ، مادرِ بابای خود شده

    در بی زمانِ مانده به میلاد ، سر بلند
    از امتحانِ روشن فردای خود شده

    با سیزده مناره خدا را صدا زده
    قد قامت بلند مصلّای خود شده

    منظومه های شمسی او بی نهایت اند
    گرم شکوه دیدن ژرفای خود شده

    عقل فرشته ها که به جایی نمی رسد
    خود پاسخ شگفت معمّای خود شده

    حالا علی برای علی جلوه کرده است
    آئینه¬ی تلألؤ همتای خود شده

    اصلا خدا هر آنچه که می خواست ، او شده
    این کیست این که حضرت زهرای خود شده

    اشراق آسمانی راز تبارک است
    صبح نزول سوره کوثر مبارک است

    دل می بری غزل غزل از این ترانه ها
    شیواترین عزیزترین مادرانه ها

    با جذبه های چادرِ خورشید دوزی ات
    گل می شوند غنچه به غنچه جوانه ها

    تسبیح را به دست بگیر و ببین که باز
    معراج می روند همین دانه دانه ها

    با آیه های سوره قدر آمدی که ما
    ایمان بیاوریم به آن بی نشانه ها

    هر صبح با سلام پیمبر طلوع توست
    تنها بهانه¬ی پدرت از بهانه ها

    آتش گرفت اگر تن تبدارمان چه غم
    نورِ «دعای نورِ» تو سر زد به خانه ها

    یا نور ، فوق نور ، علی نور ، نورِ نور
    خورشید می شویم از این جاودانه ها

    ای کاش زیر سایه سادات جا کنیم
    نانی خوریم و حق نمک را ادا کنیم

    سرو آمدی که پایِ علی همسری کنی
    اصلا رسیده ای که علی پروری کنی

    با خطبه ات حماسه ای از واژه ها شکفت
    شاید زمان آن شده پیغمبری کنی

    تو از خودت برای خدا خرج می کنی
    تا پاسداری از شرف سنگری کنی

    که ریشه ولایت از آن آب می خورد
    تا سایه ای بگیرد و حق گستری کنی

    نهج البلاغه خوان مدینه ، طنین تو
    پیچیده تا که شرح علی محوری کنی

    شیرازه¬ی عفاف و حیا و وقار و صبر
    تنها به دست توست که مرد آوری کنی

    ما شیعه زاده ایم به این دلخوشیم که
    بیمار می شویم کمی مادری کنی

    بانو به قول خواجه هواخواهِ خدمتیم
    جا ماندگان قافله های شهادتیم

    یادش بخیر یاد شهیدان یکی یکی
    شوریده های حضرت باران یکی یکی

    خرّم شده است شهر به شهر دیارمان
    از خون گرم و قامت ایشان یکی یکی

    جبهه گرفته بوی تو را که گرفته ای ...
    سرهای سرخ بر سر دامان یکی یکی

    کم کم پیامشان که فراگیر می شود
    گل می کنند غزّه و لبنان یکی یکی

    بحرین و مصر و تونس و صنعا ز خواب جست
    از انقلاب پیر جماران یکی یکی

    اکنون رسیده است زمانش که بشکنند
    طاغوت های سنگی انسان یکی یکی

    با بیرق ولیّ زمان می زنیم پا ...
    بر قله های دانش دوران یکی یکی

    بر لب فرشته نام تو آورد گریه کرد
    سجّاده درد پای تو حس کرد گریه کرد

    جان می دهیم و از درتان پر نمی زنیم
    موجیم و سر به ساحل دیگر نمی زنیم

    وقتی که حرف ، حرفِ ولایتمداری است
    ما دم ز غیر تا دم آخر نمی زنیم

    وقتی که امر نایبتان فرض جان ماست
    سنگ کسی به سینه¬ی باور نمی زنیم

    ما را فقط به پای ولایت نوشته اند
    ما سینه پای بیرق دیگر نمی زنیم

    با ذوالفقارِ نامِ علی پا گرفته ایم
    ما درس خود ز مکتب زهرا گرفته ایم

    حسن لطفی

    **********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – علی اکبر لطیفیان

    هنر معجزه ها

    دل که آشفته شود زلف پریشان هیچ است
    پیش مشتاقی ما چاک گریبان هیچ است

    کرم اهل کرم بیشتر از خواهش ماست
    خواهش دست گدا نزد کریمان هیچ است

    آنقدر معجزها از هنر تو دیدیم
    که بنا کردن این دل دل ویران هیچ است

    سربلندیم اگر سایه ی تو بر سر ماست
    پیش این سایه ی تو تاج سلیمان هیچ است

    خِلقت طینت تو بس که لطافت دارد
    گر بریزند به پای تو گلستان هیچ است

    ما به جمهوری زهرایی خود مینازیم
    وَرنه بی فاطمه که خطه ی ایران هیچ است

    مِهر زهراست به ما رنگ و بویی بخشیده
    نام زهراست به ما آبرویی بخشیده

    زیر پای تو می افتند سر اگر بنویسند
    در هوای تو می افتند پَر اگر بنویسند

    نسبت ام ابیهاست که شایسته ی توست
    اشتباه است تور دختر اگر بنویسند

    باز قرآن کریم است ندارد فرقی
    جای هر سوره فقط کوثر اگر بنویسند

    قصد کردم پس از امروز هزاران دفعه
    بنویسم زهرا ، مادر اگر بنویسند

    بی گمان یاد نخ چادر تو می افتیم
    از مقامات تو در محشر اگر بنویسد

    به مقام تو اضافه نشود نام تو را
    یا نبی یا علی دیگر اگر بنویسند

    نه نبی ، بلکه نبوت شده عزتمندت
    نه علی ، بلکه ولایت شده گردنبندت

    عرش را دیدم جای تو به یادم آمد
    قرب انگشت نمای تو بیادم آمد

    در عبودیت تو کُنه ربوبیت بود
    باصفات تو خدای تو به یادم آمد

    روحِ روح القُدست بود که فرمود : اقرا
    در حرا نیز صدای تو به یادم آمد

    خواستم روی نماز شب تو فکر کنم
    ورم کهنه ی پای تو به یادم آمد

    قُوت دنیا و قنوت تو به هم مرطبتند
    حرف "نون " بود و دعای تو به یادم آمد

    غصه خوردم که به افطار چرا لب نزدی
    لب خوشحال گدای تو به یادم آمد

    گرد و خاک حرمی را که نداری بفرست
    درد دارم که دوای تو به یادم آمد

    قبر تو گُهر دنیاست و دنیا صدف است
    جلوه ای از حرم گم شده ات در نجف است

    قصدت این بود فقط یار علی باشی و بس
    ظرف نُه سال گرفتار علی باشی بس

    از مقامات خودت دم نزدی تا که فقط
    باعث گرمی بازار علی باشی و بس

    بازوی تازه شکسته شده از یادت رفت
    تا که هر لحظه نگهدار علی باشی و بس

    خواستی میخ تو را بند کند تا شاید
    مثل یک عکس به دیوار علی باشی و بس

    علی اکبر لطیفیان
    **
    نود و پنج روز باران

    **********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – یوسف رحیمی

    بين محراب ازل گرم سجودي بانو
    اولين فاطمۀ صبح وجودي بانو

    سرّ «لولاک» که تکليف مرا روشن کرد
    علت خلقت افلاک تو بودي بانو

    کس ندانست که جبريل نگاهت يک عمر
    با خدا داشت عجب گفت و شنودي بانو

    هر سحرگاه تو معراج دمادم داري
    بال پرواز تو نشناخت فرودي بانو

    باز از جنت الاعلاي تو سمت ملکوت
    هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو

    پلک بر هم زدی و عشق به جريان افتاد
    صد و ده پنجره اعجاز گشودي بانو

    آمدی آینۀ نور الهی باشی
    حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی

    عصمت حضرت حق شد متجلي در تو
    مي‌فرستد خود الله تحيت بر تو

    روي لب زمزمۀ نابِ تبسم داري
    با خدايت چه کليمانه تکلم داري

    آسمان با تو و تسبيح لبت مأنوس است
    روشني بخش دل و جان تو «يا قدّوس» است

    آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی
    آمدی ام ابیهای محمد باشی

    نبي الله به ديدار تو عادت دارد
    با تماشاي تو هر لحظه عبادت دارد

    قلب پر مِهر تو گنجينة الاسرار نبي‌ست
    کوثري! سهم جهان در طلب تشنه لبي‌ست

    آمدی فاطمه صبح ازلي روشن شد
    آمدي فاطمه چشمان علي روشن شد

    چشم مولا که شد از نور تو روشن اي ماه
    گفت: لا حول و لا قوة الا بالله

    نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علي ست
    ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علي ست

    عاشقانه تو که با ياد علي مي خواني
    دم به دم در همه جا نادعلي مي‌خواني

    شده تسبيح لبت نغمۀ حيدر حيدر
    ذکر هر روز و شبت نغمۀ حيدر حيدر

    با تو تکليف قدر حکم قضا معلوم است
    در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است

    تو که در بندگي و زُهد و وفا دريايي
    پارۀ قلب نبي، انسية الحورايي

    لحظه هايت همه ايثار، صداقت، تقوا
    راضيه، مرضيه ، صديقه ، زکيّه ، زهرا

    حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست
    خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست

    خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبريز است
    قلب سجاده ات از شور دعا لبريز است

    رحمت و جود و سخا جلوه اي از آيۀ توست
    که مُقدّم به تو يا فاطمه همسايۀ توست

    خانه داري تو که شهرۀ آفاق شده
    عرش أعلي به تماشاي تو مشتاق شده

    هر کس از باغ بهشت تو سخن مي‌گويد
    از بزرگي و کرامات حسن مي‌گويد

    بر سر دوش نبي نور دو عيني داري
    جان عالم به فدايت! چه حسيني داري

    در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد
    هر که خاک قدم حضرت زينب باشد

    قدر يک گوهر يکدانۀ تو مکتوم است
    ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است

    از نگاه تو فقط نور خدا مي‌بارد
    هر کسي نام تو را روي لبش مي‌آرد

    نا خود آگاه دلش چشمه اي از ايمان است
    هر کسي نيست در اين دايره سرگردان است

    بين دستان تو دستاس اگر مي‌گردد
    گردش کون و مکان هم به تو بر مي‌گردد

    آسمان محو تو و این همه معصوميّت
    گرهي زد به پر چادر تو با نيّت

    چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین
    آسمان دور سرت گرم طواف است ببین

    هر کسي نزد تو احساس بهشتي دارد
    چادرت رايحۀ ياس بهشتي دارد

    چه بگويم که بود فاطمه جان درخور تو
    عالمي گشته مسلمان تو و چادر تو

    مدحت اي سورۀ بي خاتمه کی کار من است
    شرح اوصاف تو يا فاطمه کی کار من است

    جنتي هست اگر، شمس دل افروزش تو
    عالمي هست اگر، ماه شب و روزش تو

    کيست که رتبۀ والاي تو را دريابد
    خاک زير قدمت مرتبۀ زر يابد

    آب مهريۀ تو گشته و تطهير شده
    در دل شيعه فقط مهر تو تکثير شده

    حب تو روشني عرصۀ محشر باشد
    در دل هر که ولاي تو و حيدر باشد

    مي‌شود با نظر لطفت الهي، مادر
    به سوي جنت الاعلاي تو راهي، مادر

    اين تويي که همه جا اذن شفاعت داری
    تو که در هر نفست صبح هدایت داری

    انقلاب تو شده مبدأ ايمان مادر
    شده مديون تو و خون تو قرآن مادر

    با وفاداري تو راه ولايت باقي‌ست
    راه ايثار و صبوري و شهادت باقي‌ست

    یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی
    بسته شد دست علی و تو امامت کردی

    با قيامت به همه درس بصيرت دادي
    تو به دين بار دگر شوکت و عزّت دادي

    نقش يا فاطمه سر بند مجاهدها شد
    امتداد ره تو نهضت عاشورا شد

    مکتب سرخ تو الحق که حسيني ها داشت
    نسل نوراني‌ات اي عشق، خميني ها داشت

    ماند نام تو و در کل جهان نامي شد
    نور تو مطلع بيداري اسلامي شد

    همه دنيا شده فرياد عدالت خواهي
    کاش اين جمعه شود با مددِ تو راهي

    آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
    عالمي منتظر گفتن بسم الَّه اوست

    کاش مي‌آمد و بوديم کنارش، يارش
    هر کجا هست خدايا به سلامت دارش

    یوسف رحیمی

    **********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – محمد فردوسی

    شکر خدا که نوکر آل پیمبرم
    شکر خدا که شیعه ی زهرا و حیدرم

    شکر خدا که لطف شما شاملم شده
    شکر خدا که مست می جام کوثرم

    شکر خدا که ریشه ی من حیدری بوَد
    یعنی ز نسل پُر ثمر پاک قنبرم

    شکر خدا که مِهر علی مُهر دل شده
    با این حساب زنده ترین قوم محشرم

    شکر خدا ز روز ازل با عنایتش
    در بحر پُر تموّج کوثر شناورم

    شکر خدا که گر چه تهیدست و مُفلسم
    امّا ز مهر آل پیمبر توانگرم

    شکر خدا که با همه ی روسیاهی ام
    خدمت گزار حضرت زهرای اطهرم

    او مادری نمود و مرا انتخاب کرد
    شکر خدا که فاطمه گردیده مادرم

    هر مادری که حضرت زهرا نمی شود
    هر بانویی که امّ ابیها نمی شود

    ای بانویی که خلقت ما را سبب شدی
    تو آمدی و امّ ابیها لقب شدی

    تو آمدی که بنده ی پاک خدا شوی
    تو آمدی و الگوی فضل و ادب شدی

    تو سیب سرخ باغ بهشت ولایتی
    روز ازل برای نبی منتخَب شدی

    در برخی از روایت ارباب معرفت
    گاهی رطب شدی و گهی هم عنب شدی

    «نسلی که فاطمی نبوَد نسل ابتر است»
    ای برگزیده مژده که عالی نسب شدی

    همواره در نماز شب خالصانه ات
    از فیض بی نهایت حق،لب به لب شدی

    بی اعتنا به پای ورم کرده بوده ای
    از بس که غرق طور مناجات رب شدی

    ایثار تو ز بس که به عالَم زبانزد است
    ضرب المثل برای عجم تا عرب شدی

    مصداق «یطعمون علی حبّه» تویی
    بنیان گذار واسعه ی مستحب شدی

    شام زفاف جامه ی نو هدیه داده ای
    آری،گره ز کار دو عالَم گشاده ای

    نازل شدی و در دل شیعه حرم زدی
    پرونده ی سیاه بشر را قلم زدی

    هر شب برای اهل محل می کنی دعا
    طرحی برای بخشش کل اُمَم زدی

    با عطر جانفزای بهشتی خنده ات
    همواره طعنه بر گُل باغ اِرم زدی

    شأن نزول آیه ی تطهیر فاطمه است
    نازل شدی و سوره ی کوثر رقم زدی

    پرچم به دوش قافله ی دین حق تویی
    بر قلّه ی عبادت عالَم علم زدی

    پشت و پناه حضرت خیبرگشا شدی
    همواره در مسیر ولایت قدم زدی

    با ذوالفقار نطق و کلام حماسی ات
    تیشه به ریشه ی شجر پُر ستم زدی

    فانوس نور حضرت حق بودی از ازل
    تو آمدی و ظلمت شب را بهم زدی

    اصل و اساس و پایه ی توحید،فاطمه است
    مهتاب خانواده ی خورشید،فاطمه است

    محمد فردوسی

    **********************

    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – مجتبی صمدی شهاب

    تا آنزمان که گردش این روزگار هست
    تا آنزمان که روز و شبی برقرار هست

    کم یا زیاد بسته به میزان لطف حق
    پای پیاده عشق به هر دل سوار هست

    وقتی گدا شدن به در دوست عاشقیست
    پس درتمام عمر به هر لحظه کار هست

    ما ظاهرا اگر چه خدا را ندیده ایم
    اما یقین که جلوه آیینه دار هست

    یک گل رسید و معنی ضرب المثل شکست
    یک یاس آمده که همیشه بهار هست

    یک برگ یاس با همه عالم برابر است
    معنی یاس یک کلمه هست و مادر است

    هرکس که مادر است دو عالم برای اوست
    بام بهشت نقطه پایین پای اوست

    مادر شدن برای دو عالم شرافتی است
    بر دختری که گفته پدر هم فدای اوست

    او قبل خلقت آمده قبل از همه رود
    سوی بهشت باغ گلی که سرای اوست

    شرط و شروط خلقت دنیاست فاطمه
    این میل باطنی عمیق خدای اوست

    آمد کسی که بین قنوت شبانه اش
    همواره اسم یک یک همسایه های اوست

    تصویر خالصانه ذکر ودعاست او
    همسایه همیشه قرب خداست او

    زهرا فقط برای خودش آرزو نکرد
    شرح خودش برای کسی مو به مو نکرد

    چون پیرمرد کور زمینی زیاد بود
    خود را برای مردم این خاک رو نکرد

    حتی انار را به بهانه طلب نمود
    او جز هدایت همگان جستجو نکرد

    او دختر پیمبر و یک مملکت مقام
    اما به غیر ساده مداری که خو نکرد

    یکبار هم نشد که علی شرمگین شود
    از بس زخواهش دل خود گفتگو نکرد

    این گفته گفته ی ولی ا... اعظم است
    او مثل اسوه حسنه بهر مردم است

    وقتی که بود خوبی او بی حساب بود
    وقتی که رفت آمدنش در حجاب بود

    او یک سری به عالم ما زد و زود رفت
    دنیا شد ابر تیره و او آفتاب بود

    درک مقام فضه او هم نشد نصیب
    درک مقام او که خودش یک سراب بود

    ساییده عرش سر به زمین وقت سجده اش
    ام العبادت او وعلی بوتراب بود

    باغ فدک گرفت و به حق خودش رسید
    زهرا همیشه اهل حساب و کتاب بود

    او از شبی که زندگی اش ساده پا گرفت
    انفاق کرد و اهل مسیر ثواب بود

    ما درکمان به این همه معنا نمی رسد
    ما دستمان به رتبه زهرا نمی رسد

    او کوثر است و چشمه دریاترین خم است
    نوراست و نوربخش سپهر است و انجم است

    پیدا تر ازهمه شد و بین بزرگی اش
    در لابلای ثانیه های زمان گم است

    از آب و خاک مهریه او جوانه زد
    هر دانه ای که بر سر هر خوشه گندم است

    مصرف نکرد غیر خودش درمسیر حق
    زهرا تمام مرتبه الگوی مردم است

    از خود گذشت تا که ولایت علم شود
    زهرا بپای دین خدا مثل اهرم است

    دین خدا زهمت او جان گرفته است
    زن با نگاه فاطمه عنوان گرفته است

    زیباترین نمایش تابان روزگار
    زهراست آنکه مانده در اذهان روزگار

    یک قطره از عنایت زهرا نمی شود
    براین زمین کرامت باران روزگار

    این سالها که آمد و رفته است همچنان
    زهرا بود بزرگ بزرگان روزگار

    یعنی چرا بزرگی زهرا غریب ماند
    باید سؤال کرد زدیوان روزگار

    باید سؤال کرد چرا درب خانه سوخت
    از منتقم در آخر و پایان روزگار

    باید کسی بیاید و غم را دوا کند
    بارمز نام فاطمه قرنی بپا کند

    مجتبی صمدی شهاب

    **********************


    اشعار ولادت حضرت زهرا(س) – سید حمید رضا برقعی

    میان من و عشق

    دنیا به کام تلخ من امشب عسل شده است
    شیرین شده است و ماحصلش این غزل شده است

    تاثیر مهر مادریت بوده بر زبان
    این واژه ها اگر به تغزل بدل شده است

    مادر!حضور نام تو در شعر های من
    لطف خداست شامل حال غزل شده است

    غیر از تو جای هیچ کسی نیست در دلم
    این مسأله میان من و عشق حل شده است

    سیاره ای که زهره نشد آه می کشد
    آه است و آه آنچه نصیب زحل شده است

    زهرایی و تلألو نور محبتت
    در سینه ام ز روز ازل لم یزل شده است

    با نام تو هوای غزل معنوی شده است
    بی اختیار وارد این مثنوی شده است

    هرگز نبوده غیر تو مضمون بهتری
    تنها تویی که بر سر ذوقم می آوری

    نامت مرا مسافر لاهوت کرده است
    لاهوت را شکوه تو مبهوت کرده است

    از عرش آمدی و زمین آبرو گرفت
    باید برای بردن نامت وضو گرفت

    نور قریش! تا که تویی صاحب دلم
    غرق خداست شعب ابی طالب دلم

    عمرت نفس نفس همه تلمیح زندگی است
    حرفت چراغ راه و مفاتیح زندگی است

    از این شکوه ، ساده نباید عبور کرد
    باید مدام زندگیت را مرور کرد

    چون زندگیت ساده تر از مختصر شده است
    پیش تجملات ، جهازت سپر شده است

    آیینه ای و سنگ صبور پیمبری
    در هر نفس برای پدر مثل مادری

    اشک شما عذاب بهشت است ، خنده کن
    لبخندت آفتاب بهشت است ، خنده کن

    دنیای ما نبوده برازنده ی شما
    هجده نفس زمین شده شرمنده ی شما

    آیینه ای نهاده خدا بین سینه ام
    حس می کنم مزار تو را بین سینه ام

    مانند آن خسی که به میقات پر کشید
    قلبم به سوی مادر سادات پر کشید

    سید حمید رضا برقعی


    شعر محمد روحانی(نجوا کاشانی) برای میلاد حضرت فاطمه(س)

    زن طمانینه ی طبیعت ماست

    شو ر و شعر و شعورو فطرت ماست

    عشق ، از ایـن پـدیـده گشت پـدیـد

    مـهـر اول ، ازیـن بـهــانــه دمـیـد

    پشت آدم ، هـمـیشـه حوا یی ست
    نقش ِ زن ، شـوکـت ِ شکوفـایی ست


    زن اگـر نـیـست ، مـهـربـانـی نیست
    عـمـر ِ بـی عـشق ، زنـدگـانی نـیـسـت


    زیـنـت زنـدگـی ، حـضـور ِ زن است
    روشنـای وجود ، نـور ِ زن اسـت

    سـبــد ِ آفـتــاب ، دامــن اوسـت
    مهر ، گلخوشه ای ز خرمن اوست


    زن ، نـشـان ِ خـداست روی ِ زمـیـن
    یـا بـه تـعـبـیـری ، آبــروی زمـیـن


    چـون کـه مـادر شود ، بـهــار شود
    زنــدگی بـخـش روزگــار شـود


    هـنـر ِ مـادری ، بـهـیـن هـنـر است
    مادر از هرچه هست ، خوب تر است


    هـر چـه فـرزنـد ، با وقار تـر است
    سـایــه ی مـادر ، آشکـار تــراست


    ای زنـان بــزرگ ایــن دوران
    که عـزیــزیـد مـثـل پـاره ی جـان


    ایـن هـمـه فـوت و فـن مـبـارک بـاد
    بـر شمـا ، روز زن ، مـبـارک بـاد


    ایـنـک امـروز ، روز فـاطمـه است
    روز ِ گـیـتی فـروز فـاطـمـه اسـت


    زنـی از انـتـهـای جـاده ی عشـق

    ثـمــر ِ پــاک اســتـفـاده ی عشـق


    شـمـع سـوزان ِ خـانـه ی تـوحـیـد
    جـلــوه ی بـی کــرانــه ی تــوحـیـد


    مـیــوه ی بــوسـتــان پـیـغـمـبـر

    روح قــرآن و جـان پـیـغـمـبـر


    از تـبــار ِ طــراوت و پـاـکـی
    خـاکـی ، امـا بـلـنــد و افـلاکـی


    اسـوه ی پـاک بـانـوان ِ جـهـان

    جـان ِ پـیـغـمـبـران و فـخـر زمـان


    مـیـوه ی بـاغ مـهـر و کـوثـر نـور
    شـعـر ِ بـی انـتـهـای دفـتـر ِ نـور


    نـفـس قـدسـیـش نسـیـم صـبـا
    جـان کـروبـی اش ، شمیم ِ وفا


    در شگـفـت از نـمـاز ِ او یـزدان

    مـژده بـخـش شـفـاعـتـش قـرآن


    آسمان مـانـده کـایـن زمـیـنی کـیست

    که به جز جان سرود خوانش نیست


    روز و شب ، ذکـر بـر زبـان دارد
    سخـنـش چـون دعـاست ، جان دارد


    مـثـل مـوسی ، کـلـیم راز خداست

    دلش آشفـتـه ی نـمـاز خـداست


    طـور در طـور در مـنـاجـات است

    مسـت از اشـتـیـاق مـیـقـات است


    عـصـمـت ِ جـاری ِ زمان ، زهراست
    مـهـر تـابـان بـی کـران ، زهراست


    تــا ابــد یــاد او مـبــارک بــاد
    روز مـیــلاد او ، مـبــارک باد

    + نوشته شده در جمعه بیست و دوم اردیبهشت 1391ساعت 22:27 توسط وحیده افضلی | 6 نظر
    شعر مجتبی کرمی برای ولادت حضرت زهرا(س)

    قلم زدم به مرکب کنار این فانوس

    برای تان بنویسم، برای اقیانوس

    نفس برای شما خرج میشود بانو

    ولی نفس شده اینجا کنارتان محبوس

    هر آنکه اسم خودش را نهاده بود ابتر

    ز خواب ناز پرید و ندید جز کابوس

    به روی بیت نبی عطر یاس می بارد

    که خانه ها همه با عطرتان شود مأنوس

    بدین وسیله خدا راز خلقتش را گفت

    صدای گریه ی تو با شمارش معکوس

    تو آمدی مترادف کنی برای پدر

    میان فاطمه و آمنه در این قاموس

    تو ماورای حروفی و ماورای کلام

    لغت ز درک مفاهیم تان شده مأیوس

    خدا نوشته خودش را علی که از این پس

    برای خود بنویسد علی تو را ناموس

    مدینه از برکات شما نمک خورده

    مدینه حرمت نان و نمک!...فدک،افسوس

    مدینه پا به قدم های تان نمی آمد

    برای عصر حجر ماند و عهد دقیانوس

    مدینه برکه ی نا چیزی از معما هاست

    مدینه را چه به امواج پاک اقیانوس ؟؟!!!
    + نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1391ساعت 22:54 توسط وحیده افضلی | 2 نظر
    شعر یوسف رحیمی برای ولادت حضرت زهرا(س)

    بين محراب ازل گرم سجودي بانو

    اولين فاطمۀ صبح وجودي بانو



    سرّ «لولاک» که تکليف مرا روشن کرد

    علت خلقت افلاک تو بودي بانو



    کس ندانست که جبريل نگاهت يک عمر

    با خدا داشت عجب گفت و شنودي بانو



    هر سحرگاه تو معراج دمادم داري

    بال پرواز تو نشناخت فرودي بانو



    باز از جنت الاعلاي تو سمت ملکوت

    هر ملک آمده با کشف و شهودی بانو



    پلک بر هم زدی و عشق به جريان افتاد

    صد و ده پنجره اعجاز گشودي بانو



    آمدی آینۀ نور الهی باشی

    حسن مطلق شوی و لا یتناهی باشی



    عصمت حضرت حق شد متجلي در تو

    مي‌فرستد خود الله تحيت بر تو



    روي لب زمزمۀ نابِ تبسم داري

    با خدايت چه کليمانه تکلم داري



    آسمان با تو و تسبيح لبت مأنوس است

    روشني بخش دل و جان تو «يا قدّوس» است



    آمدی آینۀ عصمت ایزد باشی

    آمدی ام ابیهای محمد باشی



    نبي الله به ديدار تو عادت دارد

    با تماشاي تو هر لحظه عبادت دارد



    قلب پر مِهر تو گنجينة الاسرار نبي‌ست

    کوثري! سهم جهان در طلب تشنه لبي‌ست



    آمدی فاطمه صبح ازلي روشن شد

    آمدي فاطمه چشمان علي روشن شد



    چشم مولا که شد از نور تو روشن اي ماه

    گفت: لا حول و لا قوة الا بالله



    نام تو فاطمه يا فاطمه تسبيح علي ست

    ياد تو لحظۀ اعجاز مفاتيح علي ست



    عاشقانه تو که با ياد علي مي خواني

    دم به دم در همه جا نادعلي مي‌خواني



    شده تسبيح لبت نغمۀ حيدر حيدر

    ذکر هر روز و شبت نغمۀ حيدر حيدر



    با تو تکليف قدر حکم قضا معلوم است

    در کنار تو دگر صبر و رضا معلوم است



    تو که در بندگي و زُهد و وفا دريايي

    پارۀ قلب نبي، انسية الحورايي



    لحظه هايت همه ايثار، صداقت، تقوا

    راضيه، مرضيه ، صديقه ، زکيّه ، زهرا



    حب تو موهبت حضرت حق در دل هاست

    خانه ات تا به ابد مقصد سرمنزل هاست



    خانۀ ساده ات از صدق و صفا لبريز است

    قلب سجاده ات از شور دعا لبريز است



    رحمت و جود و سخا جلوه اي از آيۀ توست

    که مُقدّم به تو يا فاطمه همسايۀ توست



    خانه داري تو که شهرۀ آفاق شده

    عرش أعلي به تماشاي تو مشتاق شده



    هر کس از باغ بهشت تو سخن مي‌گويد

    از بزرگي و کرامات حسن مي‌گويد



    بر سر دوش نبي نور دو عيني داري

    جان عالم به فدايت! چه حسيني داري



    در کرمخانۀ لطف تو مقرب باشد

    هر که خاک قدم حضرت زينب باشد



    قدر يک گوهر يکدانۀ تو مکتوم است

    ام کلثوم تو مانند خودت مظلوم است



    از نگاه تو فقط نور خدا مي‌بارد

    هر کسي نام تو را روي لبش مي‌آرد



    نا خود آگاه دلش چشمه اي از ايمان است

    هر کسي نيست در اين دايره سرگردان است



    بين دستان تو دستاس اگر مي‌گردد

    گردش کون و مکان هم به تو بر مي‌گردد



    آسمان محو تو و این همه معصوميّت

    گرهي زد به پر چادر تو با نيّت



    چادرت مظهر تقوا و عفاف است ببین

    آسمان دور سرت گرم طواف است ببین



    هر کسي نزد تو احساس بهشتي دارد

    چادرت رايحۀ ياس بهشتي دارد



    چه بگويم که بود فاطمه جان درخور تو

    عالمي گشته مسلمان تو و چادر تو



    مدحت اي سورۀ بي خاتمه کی کار من است

    شرح اوصاف تو يا فاطمه کی کار من است



    جنتي هست اگر، شمس دل افروزش تو

    عالمي هست اگر، ماه شب و روزش تو



    کيست که رتبۀ والاي تو را دريابد

    خاک زير قدمت مرتبۀ زر يابد



    آب مهريۀ تو گشته و تطهير شده

    در دل شيعه فقط مهر تو تکثير شده



    حب تو روشني عرصۀ محشر باشد

    در دل هر که ولاي تو و حيدر باشد



    مي‌شود با نظر لطفت الهي، مادر

    به سوي جنت الاعلاي تو راهي، مادر



    اين تويي که همه جا اذن شفاعت داری

    تو که در هر نفست صبح هدایت داری



    انقلاب تو شده مبدأ ايمان مادر

    شده مديون تو و خون تو قرآن مادر



    با وفاداري تو راه ولايت باقي‌ست

    راه ايثار و صبوري و شهادت باقي‌ست



    یک تنه در وسط کوچه قیامت کردی

    بسته شد دست علی و تو امامت کردی



    با قيامت به همه درس بصيرت دادي

    تو به دين بار دگر شوکت و عزّت دادي



    نقش يا فاطمه سر بند مجاهدها شد

    امتداد ره تو نهضت عاشورا شد



    مکتب سرخ تو الحق که حسيني ها داشت

    نسل نوراني‌ات اي عشق، خميني ها داشت



    ماند نام تو و در کل جهان نامي شد

    نور تو مطلع بيداري اسلامي شد



    همه دنيا شده فرياد عدالت خواهي

    کاش اين جمعه شود با مددِ تو راهي



    آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست

    عالمي منتظر گفتن بسم الَّه اوست



    کاش مي‌آمد و بوديم کنارش، يارش

    هر کجا هست خدايا به سلامت دارش
    + نوشته شده در پنجشنبه بیست و یکم اردیبهشت 1391ساعت 22:51 توسط وحیده افضلی | نظر بدهید
    شعر یوسف رحیمی برای شهادت حضرت فاطمه(س)

    مادرم!

    این همه بلا سخت است

    به خدا شرح ماجرا سخت است

    گفتن از روضه‌ي تو

    آسان نیست

    شرح آن کار روضه خوانان نیست

    چشمی از داغ خونفشان باید

    گریه‌ي بی امان

    تلاطم اشک

    مدد از صاحب الزمان بايد

    کاش اين فاطميه

    مادر جان

    گره از کار عشق وا مي شد

    روضه خوان

    صاحبِ عزا مي شد

    يوسف تو ز راه مي آمد

    با دلي غرق آه مي آمد



    مادرم!

    اين همه بلا سخت است

    فهم داغت براي ما سخت است

    گفتن از داغ کوچه آسان نيست

    آه سيلي بي هوا سخت است

    در و ديوار را نمي گويم

    نيستم من حريف اين روضه

    کشته من را

    رديف اين روضه

    داغ مسمار را نمي گويم

    زود بايد ز روضه ها رد شد

    شرح آن کار روضه خوانان نيست



    چه بگويم؟

    هجوم اين مردم؟

    در چوبي و تلّي از هيزم؟

    شعله مي زد چه بي خبر آتش

    آه مادر!

    بهشت در آتش

    در کنار تو شعله ور آتش

    صورتت را گدازه ها مي سوخت

    بارش تازيانه و کوثر

    جگر داغ از اين بلا مي سوخت

    آه پهلو

    مگر چه شد بازو

    روي نيلي

    تسلي سيلي

    گوشواره ، خداي من چاره ...

    از غم تو زمين،‌هوا مي سوخت

    دل بي تاب مرتضي مي سوخت



    همه يکجا هجوم آوردند

    دست بسته امام را بردند

    دست او را که بسته بودند آه

    پاي قتلش نشسته بودند آه

    دل تو بيقرار او اما

    پهلويت را شکسته بودند آه

    همه پيمان گسسته بودند آه

    آه از روضه هاي بي ياري

    کار آن جمعيت

    تماشا بود

    بعد هم ناسزا و حاشا بود

    چقدر حق

    غريب و تنها بود

    روز دلگيرِ بي طرفداري



    درد غربت چگونه پايان داشت؟

    واي از ماجراي دلتنگي

    در دل کوچه هاي دلتنگي

    کوچه اي که شميم هجران داشت

    روي چشمت نشست ابري که

    نود و پنج روز باران داشت

    گريه هايت نه صِرف دلتنگي

    شرح دلواپسي مولا بود

    روضه‌ي بي کسي مولا بود

    روز و شب

    اشکهاي تو جاري

    آه از روضه هاي بي ياري



    تو سه شب

    غرق آه و شيون و شين

    آمدي با علي و با حسنين

    به در خانه‌ي همه اصحاب

    جنگجويان خيبر و احزاب

    جان به کف هاي روز بدر و حنين

    گفت مولا به تک تک آنان

    از احاديث ناب پيغمبر

    از «أولي الأمر» و مقصد قرآن

    از غدير و

    از آن همه پيمان

    گفت از فتنه‌ي سقيفه و بعد

    از فريب و خيانت شيطان

    آه حجّت دگر تمام شد و

    بي تفاوت شدن

    حرام شد و

    وعده ها

    وعده‌ي قيام شد و

    صبح آمد

    و لحظه‌ي موعود

    غير از آن چار يار ديرينه

    هيچ کس ياور امام نبود

    گريه کن با دل شکسته‌ي خود

    گريه کن از مدينه تا به اُحد



    گريه کن

    مادرم غريبانه

    روزها کنج بيت الاحزان و

    نيمه شب

    مخفيانه در خانه

    گيسوي زينبت پريشان است

    دست افتاده ديگر از شانه

    گريه کن

    مادرم غريبانه

    نيمه شب که
» بازگشت | تاریخ : 7 اردیبهشت 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 7 075 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA