فراموشی رمز ورود؟
عضویت در سایت
   Aletaha.ir RSS

اشعار محرم بخش 2

    اشعار محرم بخش 2




    فلک بر عمّه ی سادات، جسارت کی روا باشد
    که هجده مَحَرم زینت، به روی نیزه ها باشد
    واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا
    بگو آیینه ی رویت، چرا خاکستری رنگ است
    پذیرایی ز مهمانان، در این مهمانسرا سنگست
    واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا
    دلم سوزد که لب تشنه، سرت از تن جدا کردند
    عزیز جان من دیدی، تو را از من جدا کردند
    واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا
    مُپرس از من چه سان کوفه، ز ما کرده پذیرایی
    چو ماهِ نُو خمیدم من، شده زینب تماشایی
    واویلا آه و واویلا، واویلا آه و واویلا
    مسافران صفر - علی انسانی


    کمتر بزن سر بر سینه ای دل
    من با حسینم منزل به منزل
    پیوسته بودم چون موج و ساحل
    وقتی بریدم من از حسین دل
    کامد به میدان شمر سیه دل
    شد شامِ تاریک صبح سپیدم
    شور قیامت بی پرده دیدم
    ناگه صدایِ پایی شنیدم
    او رو به مقتل من رو به قاتل
    من خانه بر دوش من دل به دستم
    بار سفر چون از خیمه بستم
    بغض گلو را آنجا شکستم
    او روی سینه من در مقابل
    وقتی من از اشک صد حجله چیدم
    در خاک و خون بود عشق و امیدم
    خون گریه کردم از آنچه دیدم
    او خنجر از کین من ناله از دل
    من کز صبوری شور آفریدم
    جام بلا را با جان خریدم
    پیراه ن صبر بر تن دریدماو می برید و من می بریدم
    او از حسین سر من از حسین دل
    فانوسهای اشک - محمد جواد غفور زاده (شفق).


    ماه گم گشته من مثل هلال آمده ای
    سر نی سرزده در اوج کمال آمده ای
    با من نمی گویی سخن با دخترت حرفی بزن
    تو را ای امیدم سرنیزه دیدم
    وای وای وای
    عوض پیرهنم مۀ جان چاک کنم
    پیشتر آی که خون از رخ تو پاک کنم
    مرآت حسن داوری از چه شدی خاکستری
    گل ارغوانم شدی سایه بانم
    وای وای وای
    تو که افلاک همه جلوه ز نورت ببرند
    که گمان داشت که در خاک تنورت ببرند
    تو شمع محفل بوده ای مهمان قاتل بوده ای
    بهارم بهارم بیا در کنارم
    وای وای وای
    کای روا بود که دور سر تو صف بزنند
    عده ای گریه کنند و دگران کف بزنند
    فدای چشم بسته ات پیشانی شکسته ات
    صدایت شنیدم ز داغت خمیدم
    وای وای وای
    صوت قرآن تو دل برده و بی تابم کرد
    لب عطشان تو بر نوک سنان آبم کرد
    قربان اشک دیده ات لعل لب خشکیده ات
    که آبت ندادند جوابت ندادند
    وای وای وای
    تا کی از سنگ غمت آینه دل شکنم
    رخصتی تا که سر از چوبه محمل شکنم
    با خون خریدارت شدم همرنگ رخسارت شدم
    منم همدم تو شریک غم تو
    وای وای وای
    تو بگو از سر نی سنگ کجا ماه کجا؟
    گرگان همه چنگت زدند دیگر چرا سنگت زدند
    چرا لاله گونی چرا غرقه خونی
    خصم کجا، وجهِ هُوَالله کجا؟
    وای وای وای
    مسافران صفر- غلامرضا سازگار


    مستان همه افتاده و ساقي نمانده
    جامي براي مِي كشان باقي نمانده
    آمد به منزل بارشان خوش گرم شد بازارشان
    روز حسين است روز حسين است
    زينب به مقتل ديد از جانش اثر نيست
    بوي گُلش مي آيد و از گُل خبر نيست
    از زير تيغ و نيزه ها آمد صدا زينب بيا
    روز حسين است روز حسين است
    يك زن ميان كُشته ها تنها نشسته
    دارد دو دست خود به پهلوي شكسته
    گويد حسين من چه شد نور دوعين من چه شد؟
    روز حسين است روز حسين است
    يك كودك امشب از صف طفلان جدا شد
    يا آيه اي از سوره ي قرآن جدا شد
    بابش فداي حق شده دختر به او ملحق شده
    روز حسين است روز حسين است
    آب فرات آزاد شد امّا چه سودي
    ديگر به فكر تشنگي يك تن نبودي
    اصغر گلويش چاك شد گهواره اي او خاك شد
    روز حسين است روز حسين است
    فانوسهای اشک - علی انسانی


    عصر عاشورا تنِ صحرا پر از ستاره بود
    پُرِ پيكان شكسته، جسم پاره پاره بود
    كاشكي زينب نياد و نبينه قتلگاهتو
    نبينه تو خاك و خون آينه روي ماهتو
    بگو تا سرها رو زودتر ببرن كه بچه ها
    نبينن از روي ني نگاه بيگناهتو
    زينبم يه خواهره، چه جوري از ياد ببره
    از فراز نيزه ها خاطرۀ نگاهتو
    زينبم يه خواهره با چه دلي جا بذاره
    روي خاك كربلا، پيكر بي پناهتو
    يكي انگشتر و انگشتتو برده يا حسين
    يكي پيرهن، يكي عمامه، يكي كلاهتو
    فانوسهای اشک - محمد سعید میرزایی





    کاش می گشتم فدای دست تو

    تا نمی دیدم عزای دست تو



    خیمه های ظهر عاشورا هنوز

    تکیه دارد بر عصای دست تو



    از درخت سبز باغ مصطفی

    تا فتاده شاخه های دست تو



    اشک می ریزد ز چشم اهل دل

    در عزای غم فزای دست تو



    یک چمن گلهای سرخ نینوا

    سبز می گردد به ژای دست تو



    در شگفتم از تو ای دست خدا

    چیست آیاخونبهای دست تو؟


    سرش به نیزه به گل های چیده می ماند

    به فجر از افق خون دمیده می ماند

    یگانه بانوی پرچم به دوش عاشورا

    به نخل سبز ز ماتم تکیده می ماند

    میان خیمه ی آتش گرفته، طفل دلم

    به آهویی که ز مردم رمیده می ماند

    شب است گوش یتیمان ز ضربت سیلی

    به لاله های ز حنجر دریده می ماند

    رقیه طفل سه ساله که حوری حرم است

    به آن که رنج نود ساله دیده می ماند

    امام صادق حق پشت ناقه ی عریان

    به زیر یوغ چو ماه خمیده می ماند

    شوم فدای شهیدی که در کنار فرات

    به آفتاب به خون آرمیده می ماند

    هلال یک شبه ی من، ز چیست خونینی؟

    نگاه تو به دل داغ دیده می ماند

    حکایت احد و اشک چشم خونینش

    به اختران ز گردون چکیده می ماند





    اشعار حسینی( علیه السلام )



    علمدار کربلا

    بشنو از علقمه و مشک و عَلَم *** نام عباس و دو بازوی قلم
    عَلَم عاطفه بر دوش کشید *** مشک پر آب در آغوش کشید
    خالق از همت او آگاه است *** مقصدش خیمه ثاراللّه‏ است
    الغرض دشمن غدار و لعین *** حمله‏ور شد زکمین از ره دین
    خنجر از پشت به آن حضرت زد *** ضربتی سخت بر آن پیکر زد
    بازوی حیدری از کار افتاد *** علم از دست علمدار افتاد
    عاقبت رشته امید گسست *** تیر خصم آمد و بر مشک نشست
    نابکاری دگر آورد فرود *** ناگهان بر سر عباس عمود
    رخنه بر دایره دین افتاد *** یادگار علی از زین افتاد
    نظر افکند به دل معنی را *** دید بالای سرش زهرا را
    گشت با منبع کوثر هم‏راز *** گفتگوی دگری شد آغاز
    عجبا گفت اخا ادرکنی *** منبع جودُ و سخا ادرکنی
    حجت روی زمین شد آگاه *** شد شتابان به سوی قربانگاه
    چون به بالین برادر بنشست *** گفت الان کمر من بشکست
    لاله‏گون شد شفق سرخ فلق *** غرقه خون شد پسر حجّت حق
    * * *
    آن دَم که فتاد دست پیغمبرِ آب *** یک قطره عطش نبود در باور آب
    گلهای خدا زتشنگی پژمردند *** ای خاک تمام کربلا بر سر آب
    * * *
    افتاد زتن دو دست آب آور تو
    ای خون خدا، خدا بُوَد یاور تو *** توحید چه خوش نشسته در باور تو
    خود چاره تشنه کامی اصغر کن
    اسد اللّه‏ خدّامی
    ای آب فُرات تشنه احسانت *** دین زنده شد از حماسـه دستانت
    دست تو بُرید خصم و گردید زبون *** از سطوت عزم و صولتِ دنـدانت
    حسن احمدزاده عطائی (عطا)
    * * *
    ذکر دل و جان عاشقان مردی توست *** ورد لب مردان جهان مردی توست
    تاریخ عطشناک دل شیعه هنوز *** سیراب شریعه جوانمردی توست
    محمّدرضا محمدی‏نیکو
    حضرت زینب
    کربلا ای عاشقان چشم انتظار زینب است *** راههای شام و غربت شرمسار زینب است
    تا قیامت آسمانیها عزادار حسین *** رودها تفسیر اشک بی‏شمار زینب است
    نهضت سرخ حسینی گرچه در یک روز بود *** همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است
    ای علمها سر فرود آرید بهر احترام *** رایت عباس اینک بی‏قرار زینب است
    این محرّمها که پی‏درپی شکوفا می‏شود *** حکمتش تا صبح محشر یادگار زینب است
    نهضت سرخ حسینی گرچه در یک روز بود *** همت ابلاغ بر تاریخ کار زینب است
    اسداللّه‏ خدّامی
    قحط آب
    در کربلا که موج زند آب روی آب *** از قحط آب گشته بپا،های و هوی آب
    در ساحل فرات که خود نهر فاطمه است *** دارند کودکان حسین آرزوی آب
    یا رب چه تشنگی است ز اهل حَرم که نیست *** حرفی در آن میانه بجز گفتگوی آب
    اصغر زهوش رفته که چندی است این رضیع *** نشنیده بوی شیر و ندیده است روی آب
    دیگر فرات نیز نیارد، به لب خروش *** کز غم خروش عقده شده در گلوی آب
    مؤید خراسانی
    حضرت علی اصغر علیه‏السلام
    اصغر که به سوز تشنگی تاب نداشت *** یک لحظه زکثرت عطش خواب نداشت
    مظلوم نبود کس چو عباس حسین سقا شده بود، جرعه‏ای آب نداشت
    برگشت زجبهه کودک عاشورا *** زیبا گوهر مشبک عاشورا
    فریاد بلند نفرت از دشمن داشت *** قنداق شهید کوچک عاشورا
    اسداللّه‏ خدّامی
    حسین را صدا بزن
    اگر که دل شکسته‏ای حسین را صدا بزن *** اگر ملول و خسته‏ای حسین را صدا بزن
    در این بهار معرفت پرستوی بهاری‏ام *** اگر چه پر شکسته‏ای حسین را صدا بزن
    سحَر شد و سپیده زد چرا تو همچو مرغ شب *** لب از ترانه بسته‏ای حسین را صدا بزن
    تو سر به زانوی غمی زشَرم کرده‏های خود *** چرا غمین نشسته‏ای حسین را صدا بزن
    اگر به باغ آرزو به عشق کربلای او **** دل از همه گسسته‏ای حسین را صدا بزن
    حضرت علی اکبر علیه‏السلام
    یا رب زحالم آگهی کز تن روانم می‏رود *** مانند گل از گلستان اکبر جوانم می‏رود
    یا رب گواهی کاین زمان شد جانب میدان روان *** شبه رُخ ختم رُسُل سرو روانم می‏رود
    ای شبه خیر المرسلین مهلاً که از داغت یقین *** تا آسمان هفتمین آه و فغانم می‏رود
    رفتی تو ای بابا ولی، بنگر که از داغت چه سان *** صبر و قرار و طاقت و تاب و توانم می‏رود
    یا رب تو می‏باشی گواه کاکنون به سوی این سپاه *** با سینه پر سوز و آه، آرام جانم می‏رود
    رضایی
    حضرت مسلم علیه‏السلام
    ای خدا شب شده و من چه کنم؟ یک تن و این همه دشمن چه کنم؟
    اهل کوفه همه پیمان شکنند *** خود نمک خوار و نمک دان شکنند
    صبح با من همگی پیوستند *** شب در خانه به رویم بستند
    صبح، من شمع و همه پروانه *** شب، بیگانه‏تر از بیگانه
    صبح، بر دامن من چنگ زدند *** شام از بام مرا سنگ زدند
    طوعه امشب تو مرا خانه بده *** مرغ پر بسته‏ام و لانه بده
    علی انسانی
    ذو الجناح
    کاش بودم من فدای ذوالجناح *** یا غبار زیر پای ذوالجناح
    نزد حق دارد مقامی بس عظیم *** راکب دیر آشنای ذو الجناح
    مانده کلّ آدمیت در شگفت *** از شعور و از وفای ذو الجناح
    قرب اشک مرکب خون خدا *** کس نداند جز خدای ذوالجناح
    اشک عاشورائیان مخلوط شد *** با غم حزن و بکای ذو الجناح
    خدامی همدانی
    بوسه بر لبهای برادر (نوحه)
    هرگز کسی چون من تن بی سر نبوسید *** بوسیدم آن جائی که پیغمبر نبوسید
    حیدر نبوسید، زهرا نبوسید *** حتّی نسیم صحرا نبوسید
    وقتی که در دریای خون زینب شنا کرد *** لب را به رگهای برادر آشنا کرد
    گفت ای برادر، کو رأس پاکت *** بینم چه سان من، غلطان به خاکت
    این سر که ریزد از لبش شَهد حلاوت *** فردا به نوک نی کند قرآن تلاوت
    با این که این سر، مشکوه نور است *** مهمان سرایش، کُنج تنور است
    شور محرم

    کعبه یک زمزم اگر در همه عالم دارد
    چشم عشاق بنازم که دو زمزم دارد
    هر کجا ملک خدا هست حسینیه توست
    هر که را می نگرم شور محرم دارد
    نه محرم نه صفر بلکه همه دوره سال
    کعبه با یاد غمت جامه ماتم دارد
    روضه خوان تو خدا گریه کن تو آدم
    اشک ارثی است که ذریه آدم دارد


    نذر علقمه

    بوی محرم آمده اینجا حرم زنید
    روزی اشک گریه کنان را رقم زنید
    این چشمها که به درب حسینیه مانده است
    یک مرتبه به خانه خود قدم زنید
    مرهم ترین دوای دل زخم خورده است
    هر پلک کوچکی که شما روی هم زنید
    یک شب بدون گریه بمیرم اگر مرا
    از کاروان روضه نشینان قلم زنید
    من نذر علقمه شده ام تا دل مرا
    با شال روضه‌هاگره ای بر علم زنید
    عمری به انتظار شما می کشد نفس
    یک سر به آرزوی دل مادرم زنید




    ز قرآن پردۀ حرمت دریدند کنار قتلگه خنجر کشیدند
    حسین بن علی را سر بریدند
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    یتیمان از حرم بیرون دویدند صدای شیهه ی مرکب شنیدند
    بجز یک اسبِ بی صاحب ندیدند
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    تن فرزند زهرا بر زمین است حرم را شعله تا عرش برین است
    میان خیمه زین العابدین است
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    شرر خیزد ز قلب سنگ خاره برای بردن یک گوشواره
    بصحرا گوش طفلی گشته پاره
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    عطش در سینه ها مثل شرر بود به جامِ تشنگان خون جگر بود
    لب سقا ز طفلان تشنه تر و بد
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    رسد بر چرخ گردون آه زینب به خون گردیده پنهان ماه زینب
    شده مقتل زیارتگاه زینب
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    عجب شد قدردانی از پیمبر که شد در کربلا از تیر و خنجر
    همه گلهای او یک روزه پرپر
    قیامت شد قیامت، سر مهدی سلامت
    فانوسهای اشک - غلامرضا سازگار



    شامیان شرم کنید دور ما صف نزنید
    پای راس شهداء اینقدر کف نزنید
    زینب و کوچه و ملأعام کجا؟
    ما کجا شام کجا؟ ما کجا شام کجا؟
    از چه بر دامن خود لکّۀ ننگ زدید
    جای گل بر سر ما اینقدر سنگ زدید
    عترتِ احمد و طعن و دشنام کجا؟
    ما کجا شام کجا؟ ما کجا شام کجا؟
    کی گمان بود شود این چنین خون دلِ ما
    هیجده سر فکند سایه بر محمل ما
    ستم و کینه و دین اسلام کجا؟
    ما کجا شام کجا؟ ما کجا شام کجا؟
    سنگ اگر بر سر ما از سر بام زدید
    از چه سیلی به رخ طفل ناکام زدید
    سیلی و صورتِ طفل ناکام کجا؟
    ما کجا شام کجا؟ ما کجا شام کجا؟
    سر ناموس حق و سنگ بیگانه کجا؟
    دختر فاطمه و خاک ویرانه کجا؟
    دامنِ غربت و روی ایتام کجا؟
    ما کجا شام کجا؟ ما کجا شام کجا؟
    مسافران صفر- غلامرضا سازگار


    ذوالجناح بيقرار لحظه اي بنگر به حالم
    ديده ات شد اشكبار در جواب اين سئوالم
    در كجا افتاده است آن وجود نازنين؟
    الظلّميه مي كشي مي زني پا بر زمين
    ساعتي نگذشته است رفته آن شيرين شمايل
    با عزيز ما چه كرد عاقبت اين قوم قاتل
    راكبت اي ذوالجناح تشنه بود آيا بگو
    كس به او رحمي نكرد كس نداد آبي به او
    مركب افتاد از نفس در نگاهش بيقراري
    يال هايش غرقه در خون گريه اش آئينه داري
    نازنينان حرم گرد او شيون كنان
    كربلاي ناله بود حالت آن بي زبان
    فانوسهای اشک - جعفر رسول زاده ) آشفته (.



    دل هر خيمه مي سوزد، به احوال دل زينب
    كه بر باد ستم رفته، تمام حاصل زينب
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    زني نَبود كه نالان نيست، همه در آه و واويلا
    همه گريان در اين صحرا، ولي مجنون شده ليلا
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    ز بس سيلي زده دشمن، ببين بر طفل و، بر رويش
    در اين صحرا زِ غم رويش، شده همرنگ با مويش
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    مپرس از من ز كعب نِي که خصم تو چه با او كرد
    ولي سربسته مي گويم، كبوتر را پرستو كرد
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    خودم ديدم در اين صحرا، گل من دست و پا مي زد
    سِنان بر پهلوي او بود و زهرا را صدا مي زد
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    تو اينجايي و من بي تو، به سر عزم وطن دارم
    ز هجده يوسُفم با خود، فقط يك پيرهن دارم
    واويلا آه و واويلا واويلا آه و واويلا
    فانوسهای اشک - علی انسانی


    دل می لرزد از آن نگاه که سوی من داری
    در تنهایی برای من به لب سخن داری
    من سرگرم نظاره ات عزیز من
    می میرم از اشاره ات عزیز من
    ای عشق و آرزو از روی نی بگو
    می سوزم من ز اخگری که از جگر خیزد
    قطره قطره محبت است ز چشم تر ریزد
    یکدم خونین هلال من حسین من
    چشمی بگشا به حال من حسین من
    تو با من همسفر من از تو بی خبر
    زینب زینب فدات
    از کرببلا ندیدمت دلم هوایت کرد
    وقتی از تو جدا شدم لبم دعایت کرد
    لبهایم رو به حنجرت حسین من
    چشمانم سوی پیکرت حسین من
    افتادم از نفس در کنج این قفس
    زینب زینب فدات
    خورشید من نشسته ای میان خاکستر
    از پشت ابر خون بتاب به محمل خواهر
    بر اشک دخترت قسم حسین من
    که تویی که تویی همه کسم حسین من
    ای خاموش از سخن با او حرفی بزن
    زینب زینب فدات
    مسافران صفر - جعفر رسول زاده ) آشفته (.



    در محمل غمت تنها نشسته ام
    قرآن بخوان که من دل بر تو بسته ام
    آید بگوش جان از نی صدای تو
    جانم فدای تو
    در خون دمیده ای ای ماه فاطمه
    امشب عیان شدی در دیده همه
    آتش زند به دل شوق لقای تو
    جانم فدای تو
    دیدار آشنا دل از کفم ربود
    خوش جلوه کرده ای ای آیتِ وجود
    بازار کوفه شد طور صفای تو
    جانم فدای تو
    بین چشم دخترت مانده به جستجو
    از نوک نی دمی با او سخن بگو
    ترسم که جان دهد آخر به پای تو
    جانم فدای تو
    مسافران صفر - جعفر رسول زاده ) آشفته (.


    ای گریه امروز طاقت نداری که پاره های دل می شماری
    جانهای عالم را مصیبت خانه کردی
    بنیان هستی را مگر ویرانه کردی
    فوجی کبوتر آمد به گودال آئینه بستند از خون پر و بال
    تا شرح مظلومیتش عالم بداند
    هر کس شنیده قصّه این غم بداند
    خورشید نی شد رأس مطّهر لبش ندا کرد الله اکبر
    از آسمان بارید و خون جوشید بر خاک
    زهرا تن دلبند خود را دید بر خاک
    ناله بر آمد از عرش اعلا که سر بریدند خون خدا را
    داغ دل آل محمّد تازه کردند
    با تیر قرآن را مگر شیرازه کردند
    فانوسهای اشک - جعفر رسول زاده ) آشفته (.


    ای روی گلگون خدا خودنمایی کن
    قرآن بخوان قرآن بخوان دلربایی کن
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    از زینبت دل می برد لحن شیرینت
    گشته زیارتگاه من حلق خونینت
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    از نوک نی بر دخترت یک تبسم کن
    هم بهر او قرآن بخوان هم تکلّم کن
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    از چشم من جاری بُوَد اشک طوفانی
    بَر روی تو پیدا بود خونِ پیشانی
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    گیرم جدا بین ره از کاروان گشتی
    در خانۀ خولی چرا میهمان گشتی
    قرآن تو چه می کند با دل زینب
    گردد به دور نیزه ات محمل زینب
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    با دستِ بسته می برند خواهرانت را
    با تازیانه می زنند دخترانت را
    حسین حسین حسین ابی عبدالله
    مسافران صفر- غلامرضا سازگار



    ای امیر قافله، ای بزرگ کاروان
    ای سرت بالای نی بر سر ما سایبان
    یا اخا قرآن بخوان
    تو بیان کن حقّ و من پشت باطل بشکنم
    تو بخوان قرآن که من سر به محمل بشکنم
    با لب خشکیده ات در میان دشمنان
    یا اخا قرآن بخوان
    ای ز ختم الانبیاء، نقش بوسه بر لبت
    خوش بخوان قرآن که دل می بری از زینبت
    هم ز من دل بردی و هم مرا دادی تو جان
    یا اخا قرآن بخوان
    تو به تن زخمت فزون من به دل سوزِ درون
    تو عذارت لاله گون من جبینم غرقه خون
    قسمت من اینچنین، قسمت تو آنچنان
    یا اخا قرآن بخوان
    تو بخوان قرآن به نی من به خون معنا کنم
    کوفه را هم
    سازم از خون سرم این زمین را گل سِتان
    یا اخا قرآن بخوان
    صحنۀ ظهر عاشورا کنم
    زینبت دارد دو جا ناله و افغان و آه
    گه نگاهم نوک نی گه دلم در قتلگه گاه
    بر تنت گیرم عزا بر سرت سازم فغان
    یا اخا قرآن بخوان
    مسافران صفر- غلامرضا سازگار



    ای امیر خفته در خون، پور حیدر
    نور چشمان نبی، ای جان خواهر
    شاه بی سر ای برادر
    جای دارد ابر چشمانم اگر خون ریزد ای جان
    کاش می شد شانه باشم بهر آن زلف پریشان
    بر دو چشمانت قسم من غریب و بی کسم
    کشتۀ افتاده در صحرا حسینم
    بی کفن ای دلبر زهرا حسینم
    شاه بی سر ای برادر
    می روم از پیشت اما مانده قلب من کنارت
    بر سر نی می دهی آرامشم در این اسارت
    خصم دونت گرچه برده خیمه گاهت را به غارت
    کرده یغما قلب زینب را ولی چشم خمارت
    من سراپا حیرتم شعله ور شد غیرتم
    ای امیر خفته در خون، پور حیدر
    نور چشمان نبی، ای جان خواهر
    شاه بی سر ای برادر
    نام تو نقش نگین خواهر توست
    قلب من صد چاک همچون پیکر توست
    شاه بی سر ای برادر



    اگر امشب قافله برود من بمانم و این لاله گون صحرا
    کنم گریه از برای پدر تا سحر به بر مادرم زهرا
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    اگر دشمن روی نعش پدر، تازیانه زند بر تن زارم
    ز رگهای پاره پارۀ او، لحظه ای لب را بر نمیدارم
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    کنار این پاره پاره بدن، من دل همه را غرق خون کردم
    که با خون حلق خشک پدر روی نیلی خود لاله گون کردم
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    اگر دستم شد جدا ز تنت دل جدا نشود از تو ای بابا
    روم کوفه تا به گرد سرت بشکند سرم از سنگ دشمنها
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    عدو نگذاشت تا در این یم خون ناله سردهم و دربرت گیرم
    روم پشت خیمه بار دگر بوسه از گلوی اصغرت گیرم
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    ببین بابا عازم سفرم خون شده، جگرم از برای تو
    بگو دشمن مهلتم بدهد تا که گریه کنم در عزای تو
    روان سوی شام ویرانم خداحافظ ای پدرجانم
    فانوسهای اشک - غلامرضا سازگار


    اشکم به دیده بر دل شراره
    دارم به نیزه ماه و ستاره
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    از کربلا تا دروازۀ شام
    دلجویی ام شد سنگ لب بام
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    وقتی به مقتل خود را رساندم
    هم گریه کردم هم روضه خواندم
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    هر دم فزون شد داغ دل من
    کنج خرابه شد منزل من
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    در کنج ویران با آه و ناله
    دیدم به چشمم داغ سه ساله
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    به جرم آن که یکتاپرستم
    در غل و زنجیر بسته دو دستم
    ای ماه تابان مظلوم حسین جان
    مسافران صفر - حسن هارونی



    از دل محمل دلم پر زند دور سرت
    یا اخا قرآن بخوان تو برای خواهرت
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    ای جمال کبریا ای هلال فاطمه
    از سر نی گریه کن بهر آل فاطمه
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    گه کنار قتلگه زائرت گردیده ام
    گه به نوک نیزه ها ماه رویت دیده ام
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    اهل کوفه شعله بر قلب زینب می زنند
    جای عرض تسلیت خنده بر لب می زند
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    ای رخت شمع دلم ای فراقت قاتلم
    با سرت گردیده ای سایه بانِ محملم
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    گه توانم می دهی گه دلم را می بری
    با سر خونین خود محملم را می بری
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    ای هلال یک شبه ای چراغ انجمن
    از فراز نی بگو با یتیم خود سخن
    یوسف زهرا حسین واحسینا واحسین
    مسافران صفر- غلامرضا سازگار


    یک نگاه
    عبد توام اگر ز کرم باورم کنی
    پا بر سرم بنه که ز عالم سرم کنی
    یا همچو شمع سوخته کن، قطره قطره آب
    یا شعله ای ببخش که خاکسترم کنی
    عمری به زخم های تنت گریه کرده ام
    تا وقت مرگ، خنده به چشم ترم کنی
    خار رهم، مگر به نگاه تو گل شوم
    خاک در توام، تو مگر گوهرم کنی
    یک عمر سائل در این خانه بوده ام
    حاشا که وقت مرگ، جدا زین درم کنی
    تنها شراب روح من از جام چشم توست
    چشمی گشا که مست از این ساغرم کنی
    یک عمر دوختم، به نگاه تو، چشم خویش
    تا یک نگاه، در نگه آخرم کنی
    از ذرّه کمترم، تو توانی ه ب یک نگاه
    برتر ز آفتاب جهان پرورم کنی
    هرگز به جز در تو دری را نمی زنم
    ای وای اگر گدای در دیگرم کنی!
    من "میثمم" امید که محشور از کرم
    با میثم علی به صف محشرم کنی
    غلامرضا سازگار - آتش مهر


    هجرت برای شهادت
    مدینه! امامت کجا می رود؟
    سفر کرده سوی خدا می رود
    دلِ شب، غریبانه تنها حسین
    نهان از همه چشم ها می رود
    مدینه! چه آرامی و ساکتی
    امام غریبت کجا می رود؟
    مدینه! زعباس و ا کبر بپرس
    اگر می رود شب، چرا می رود؟
    مدینه! تماشا کن این قافله
    چه عاشق سوی کربلا می رود
    اگر جان به بزم بلا می برد
    علی اصغرش را کجا می برد؟
    فضا محو تاب و تب زینب است
    گمانم که وقت نماز شب است
    همه هاشمیات، مشغول ذکر
    است » یا رب « بیابان پر از نغمۀ
    محمل به سرعت مران !» طرِمّاح «
    که بانوی این کاروان زینب است
    همه کودکان را هم امشب مدام
    غریبانه ذکر خدا بر لب است
    حسین است چون ماه و اطراف او
    فروزنده هفتاد و دو کوکب است
    بیابان! بزن ناله ای دلنشین
    که دخت علی گشته محمل نشین
    عجب کاروانی، خدا یارشان
    اجل آید از ره به د د یارشان
    متاعِ همه گشته خونِ گلو
    خداوند عالم خریدارشان
    شود حجّشان با شهادت شروع
    اسارت بود آخرِ کارشان
    گواهی دهم در کنار فرات
    بوَد آبشان خون رخسارشان
    چو اینان عزیزان پیغمبرند
    مبادا کنی ای فلک خوارشان
    قضا را چه امری مقدر شده؟
    که سقّا پریشانِ اصغر شده
    در این کاروان کودکی شیرخوار
    به دامان مادر کشد انتظار
    که روزی در آغوش گرم پدر
    کند تشنه لب، جان خود را نثار
    بپاشد پدر خون او را به عرش
    کند هدیه بر ذات پروردگار
    در آغوش خون خدا پر زند
    به دامان زهرا بگیرد قرار
    به بابا بگوید که با دست خویش
    سپر کن به تیر و به خاکش سپار
    به سقا بگویید آبش دهد
    ز خون دو بازو، گلابش دهد
    به زینب بگویید: با سوز و آه
    بوَد کعبه ات گودی قتلگاه
    به اکبر بگویید: بابا کند
    چگونه به زخم جبینت نگاه؟
    به زهرا بگویید: از کعب نی
    شود پیکر دخترانت سیاه
    به قاسم بگویید: خون سرت
    خضابِ رُخَت می شود بی گناه
    به طفلان بگویید: در زیر خاک
    بیارید از ترس دشمن پناه
    به "میثم" بگویید اشک روان
    فرستد به دنبال این کاروان



    ولادت امام حسین علیه السلام
    خانۀ شیر خدا امشب پر از نور خداست
    البشاره لیلۀ میلاد مصباح الهداست
    بر سر دوش نبی، شمس ولایت جلوه گر
    پیش روی فاطمه، مرآتِ حسنِ ابتداست
    فاطمه آورده فرزندی که در قدر و جلال
    هم محمد هم امیرالمؤمنین هم مجتباست
    چشم ثاراللهیان روشن به میلاد حسین
    کام حزب اللهیان شیرین که این عید خداست
    گام گامِ مقدمش، رشک گلستان بهشت
    عضو عضوِ پیکرش، اوراق صنع کبریاست
    این همان مصباح دست غیب رب العالمین
    این همان قرآن روی قلب ختم الانبیاست
    چشم نه، لب نه، جبین نه، حنجر و رخسار ه ن
    پای تا سر غرق در گلبوسه های مرتضاست
    با وجود آنکه نَبوَد رحمت حق را حدود
    این نمای رحمت بی حدِّ ذات کبریاست
    سبط احمد، نجل حیدر، آرزوی فاطمه
    خون قرآن، اصل ایمان، قلب دین، روح دعاست
    قطره ای از بحر لطفش چشمۀ آب حیات
    ذره ای از خاک کویش درد عالم را دواست
    وصف او باید کسی گوید که قرآن آورد
    مدح او باید کسی گوید که او را خونبهاست
    هر چه می بینم جمالش را، نبی پا تا به سر
    هرچه می خوانم ثنایش را،علی سرتا به پاست
    هر سری تقدیم جانان گشت، خاک پای او
    هر دلی جای خدا گردد، بر او صحن و سراست
    هر چه از او خواست ذات پاک حق تقدیم کرد
    درعوض او ازخدای خویش بگرفت آنچه خواست
    من نمی گویم، نمی گویم، خدا باشد حسین
    لیک گویم گر خدایی از خدا خواهد، رواست
    خواهر مظلومۀ او مادر آزادگی است
    تا قیامت بر همه آزاد مردان مقتداست
    اصغری دارد که ذبح اکبرش خوانند خلق
    دختری دارد ه ک دست بسته اش مشکل گشاست
    مادری دارد که در قرآن، خدا مدّاح اوست
    اهل « مدح او تطهیر و قدر وفجرو نور و ست » أتی
    قامتی دارد، قیامت گوشه ای از سایه اش
    صورتی دارد که در چشم محمد دلرباست
    بازویی دارد چو بازوی امیرالمؤمنین
    هیبتی دارد که گویی خود علی مرتضاست
    روز محشر ذکر کل انبیا یا فاطمه است
    فاطمه گوید خداوندا حسین من کجاست؟
    او بُوَد فُلک نجات و لنگرش دخت علی
    این نباشد کفر اگر گویم خدایش ناخداست
    شهریار کشور دل » حسین بن علی « ها
    زادۀ ام البنین فرماندۀ کل قواست
    آنچه در عالم گنه کار است در روز جزا
    گر خدا بخشد به یک موی حبیب او به جاست
    گر چه حتی روز محشر چشم زهرا سوی اوست
    هر شب او واقعه، هر روز او روز جزاست
    اینکه خندانیم و گریانیم در میلاد او
    می کند ثابت، گِل ما از زمین کربلاست
    آنکه سر سازد نثار دوست، از عالم سر است
    کشتۀ محبوب را گر کشته پنداری خطاست
    مرگ در بستر بوَد بر عاشق صادق حرام
    این معما را کسی داند که با ما آشناست
    شور ما شور شهادت، شوق ما شوق وصال
    زخم ما یاری رحمت، خون ما آب بقاست
    من ز خون دل نوشتم بر جبین آسمان
    هر که فانی در ره حق نیست، پایانش فناست
    قبر: کعبه، رکن: مقتل، تربت عشاق: حِ جر
    ست » صفا « و ایوان عباسم » مروه « مضجع من
    گو یکی گردند خلقت از برای قتل من
    قامتم تنها برای خالق یکتا دوتاست
    آب را بر روی ما بسته نمی داند عدو
    حنجر ما تشنۀ آب دم تیغ بلاست
    وصل جانان از دم شمشیر می آید به دست
    ست » البلاءُ لِلولا « این همان معنای رمز
    "میثم" این مصراع را با خط خون باید نوشت
    رأس ما از تن جدا شد، دوست کی از ما جداست



    نخله طوبی
    خاک تو از اشک ما گل گشت، آن گل ما شدیم
    روح تو در جسم ما گل کرد،چون گل وا شدیم
    ذرهّ ای بودیم، خورشید رخت ما را گرفت
    قطره گشتیم و به دریای غمت، دریا شدیم
    با تولّّی تو بین خلق، شهرت یافتیم
    در تجلّّی تو گم گشتیم تا پیدا شدیم
    داغ تو پیش از ولّدت در دل ما نقش بست
    سوختیم و شعلة فریاد عاشورا شدیم
    شعله بودیم و تماشای تو ما را لّله کرد
    خار بودیم و ز فیضت، نخلة طوبا شدیم
    از همان اوّل که بگشودیم، چشم خویش را
    تشنگان عشق را با اشک خود سقّا شدیم
    نی عجب با عشق اگر پایان بگیرد عمر ما
    ما از اوّل عاشق ذریَّة زهرا شدیم
    با وجود آنکه بر چشم همه دادیم نور
    همچو شمع سوخته، در انجمن، تنها شدیم
    هر کجا یاد لب خشک تو نوشیدیم آب
    سوختیم و از خجالت، آب سر تا پا شدیم
    آفتاب روی تو بخشید بینایی به ما
    تو به نوک نی درخشیدی و ما بینا شدیم
    همچو نخل خشک کز فیض بهار، احیا شود
    ما چو "میثم" از نسیم کربلّ، احیا شدیم
    غلامرضا سازگار - آتش مهر


    میوۀ قلب احمدی، ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    دسته گل محمدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    ***** مژده بده که سوّمِ ماه شعبان است
    عید ولادت حسین، جان جانان است
    بر روی دست مصطفی، کل قرآن است
    قدم به چشم ما زدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    ای گل سرخ فاطمه، یوسف زهرا
    چشم و چراغ مرتضی، حجّت یکتا
    عالَم ز مقدمت شده، جَنَّتُ الاعلی
    حجّت حی سرمدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    ***** آمده فخر عالمین چشم ما روشن
    فاطمه را نور دو عین چشم ما روشن
    مولای عاشقان حسین چشم ما روشن
    جان رسول اَمجدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    ***** خدا به ختم الانبیاء تهنیت گوید
    نبی به شاه اولیاء تهنیت گوید
    علی به دُخت مصطفی تهنیت گوید
    مظهر حُسن اَحدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله
    ***** ثارالله یا سیدی و ابن ثاره
    علی به طلعتت شده محو نظاره
    زمزمه نبی بود دور گهواره
    یا ولدی یا ولدی ابی عبدالله
    خوش آمدی خوش آمدی ابی عبدالله



    من عارِ توام تو یارم غیر از تو کسی ندارم
    بر زخم تنت از دیده، خونابِ جگر می بارم
    ای خلق عالم در پناهت دل ها اسیر یک نگاهت
    یاسیدی مولا حسین جان
    **** ای تربت پاکت دلها ای شمع همه محفل ها
    ح ا لّل همه مشکل ها قرآن همه منزل ها
    نامت شده سوز و گدازم خاک درت مهر نمازم
    یاسیدی مولا حسین جان
    **** ای اشک غمت در شیرم، قبرت به بغل می گیرم
    دور حرمت مي گردم، بر زخم تنت می میرم
    مستم زصهباي ولا کن دفنم به خاك کربلّ کن
    یا سیدی مولا حسین جان
    ای مهر تو در تن، روحم، در موج بلّها نوحم
    زخم تو به قلب زارم، قبر تو دل مجروحم
    اشكم روان ازهر دوعین است ذکرم حسین حسین حسین است
    یا سیدی مولا حسین جان
    **** خون در دل دریا داری، در قلب همه جا داری
    بر حنجر پاره پاره، گلبوسة زهرا داری
    گودال خونین حائر تو زهرا به مقتل زائر تو
    یاسیدی مولا حسین جان
    **** من بار فراقت بردم، کاش از غم تو می مردم
    با طفل یتیمت ای کاش، سیلی ز عدو می خوردم
    خون گریم از جور زمانه زینب کجا و تازیانه
    یاسیدی مولا حسین جان
    دو دریا اشک - غلّمرضا سازگار



    محبت
    نوای نینوا را دوست دارم
    صدای آشنا را دوست دارم
    اگر جام بلا از چشم یار است
    من این جام بلا را دوست دارم
    دعا یعنی تکلّم با خداوند
    تکلّم با خدا را دوست دارم
    اگر چه خارم و از خار کمتر
    گل باغ وفا را دوست دارم
    محبّت را عجب، حال و هوایی است
    من این حال و هوا را دوست دارم
    نمی دانم کی ام آنقدر دانم
    علیّ مرتضی را دوست دارم
    خدا می داند، ای آل محمّد!
    که من تنها شما را دوست دارم
    چو ممزوج است با عطر حسینی
    نسیم نینوا را دوست دارم
    خدایا روز محشر باش شاهد
    حسین و کربلا را دوست دارم
    شود "میثم" که مولایت بگوید
    که این بی دست و پا را دوست دارم؟
    غلامرضا سازگار - آتش مهر



    گلشن فردوس
    به سینه، جلوة حُسن نگار دارم من
    هزار سلسله از زلف یار دارم من
    اگرچه خار گناهم به دیده رفته فرو
    ز مهر تو سند افتخار دارم من
    بهشت را به نگاه خیالی ات دادم
    دگر به حوری و غلمان، چه کار دارم من؟
    گل محبّت تو در دلم جوانه زده
    که در تمام خزان ها، بهار دارم من
    اگر چه در خور نارم، به یُمن مِهر علی
    درون سینة خود، لاله زار دارم من
    غبار زائر کرببلاست بر رویم
    به چهره آبرو از این غبار دارم من
    دعای لیل و نهارم بود، حسین حسین
    ز موی و روی تو، لیل و نهار دارم من
    اگر به گلشن فردوس هم روم، آنجا
    ز آتش تو، دل داغدار دارم من
    به سوز سینة خود، خو گرفته ام همه عمر
    چه بیم روز قیامت ز نار دارم من؟
    از آن زمان که زدم نای میثمی، "میثم"!
    به روی شانة خود، چوبِ دار دارم من
    غلامرضا سازگار - آتش مهر



    قیامت عظما
    ای نام تا همیشه به عالم عَلَم، حسین 
    حسین ،» نون و القلم « رأست به نی حقیقتِ 
    تا حشر هر چه از تو بگویند بیش نیست
    ای هر چه گفته اند ز قدر تو کم حسین 
    سوگت حماسه است، بدانسان که گفته اند
    آه ای غلام عشق تو سلطانِ غم، حسین 
    ای راویان کرب و بلایت گریسته
    در کربلا چگونه نهادی قدم حسین؟ 
    آن خون که ریخت تشنه به دامان نینوا
    می جوشد از زمین و زمان دم به دم، حسین! 
    عباس تو به غیرت و مردی و معرفت
    خود عالمی کشانده به زیر علم، حسین 
    مشکل گشای عالم و آدم، رقیه ات
    گهوارۀ رضیعِ شهید تو هم، حسین 
    خون خدا، قیامت عظما، شهود حق
    ای هر چه هست نزد وجودت، عدم حسین 
    مردم قسم دهند خدا را به نام تو
    من نیز می دهم به خدایت قسم حسین 
    هر چند لایق کرمت نیستم ولی
    دورم مدار از آن حرم محترم حسین
    قصائد رضوی-محمد سعید میرزایی



    قلب كوچكم لرزيد ... سينه ام پُر از غم شد
    گريه ميکند مادر ... اول مُحَرَّم شد
    اي ح ي سن، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    2 هيئت و عزاداري ... با شما صفا دارد
    کوچه و حسينيه ... بوي كربلا دارد
    اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي - سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    3 مهربان !... تماشا كن ...
    هاي امشب را ¬ دسته ! در دلت دعايي كن ... دختران زينب)سلام خدا بر او( را ! اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    4 از دعاي مادر بود ... « شدم اما » سينه زن ... با پدر، حسيني شد ... قلب كوچكم آقا ! اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    5 گريه كردم از اين كه ...
    كوفه نااميدت كرد
    مادر و پدر گفتند ... « شهيدت كرد » تشنگي
    اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    6 اي كه خسته و تنها ... از وطن سفر كردي ! « لباس مشكي را » تو ... بر تن پدر كردي !... اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    7 با مُحَرَّمِ تازه ...
    درسم « تازه ميشود » تا تو در دلم هستي ... ترسم ¬ از كسي نمي
    اي حسين، حسين، جانم
    * تو شهيد اين ماهي - سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    8 ميشود جواني هم ... در كنارتان باشم؟
    ياورِ وفادارِ ... صاحب الزمان)سلام خدا بر او( باشم؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نميخواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    9 كوچه ها، خيابان ها !... ماه گريه كردن شد
    ياد كربلا آمد ... وقت نوحه من شد
    اي حسين، حسين، جانم!
    * تو شهيد اين ماهي- سينه زن نمي خواهي؟
    اي حسين، حسين، جانم!
    کبوتران نوحه خوان-سيد محمد سادات اخوی







    طور تجلا
    خوشا شبی که تو ماه منوّرش باشی
    خوش آن سحر که تو ذکر مکرّرش باشی
    خوش آن حدیث که با نام تو شود آغاز
    خوش آن دعا که تو آغاز و آخرش باشی
    ز آفتاب قیامت گل خلیل دمد
    تو گر به قامت خود، سایه گسترش باشی
    مسیح جان ندهد جسم مرده را هرگز
    مگر مسیح دم روح پرورش باشی
    کلیم راه کُند گم به سینة سینا
    مگر به طور تجلّّ، تو رهبرش باشی
    هزار مرتبه مرگ از حیات شیرین تر
    هر آنکه را تو دم مرگ بر سرش باشی
    جمال غیب خداوند، دیدنی گردد
    دمی که چهره گشایی و مظهرش باشی
    عجیب نیست که شیطان به خلد ناز کند
    اگر به روز قیامت، تو یاورش باشی
    رواست گر شکند زینبت به محمل سر
    اگر تو بر سر نی، در برابرش باشی
    نظر به گلشن رضوان نمی کند "میثم"
    اگر تو روشنی دیدة ترش باشی


    شیشة قلب
    رنج تو را به گنج فراوان نمی دهم
    درد تو را به دارو و درمان نمی دهم
    زخم تو را به مرهم و خاک تو را به مُشک
    خار ره تو را به گلستان نمی دهم
    سنگ غم تو شیشة قلب مرا شکست
    این سنگ را به گوهر غلطان نمی دهم
    عمری به بزم روضه ات، الفت گرفته ام
    این روضه را به روضة رضوان نمی دهم
    من با محبّت تو، در این عالم آمدم
    والله بی محبّت تو، جان نمی دهم
    مهر تو را به مهر و مه و آسمان دهم؟
    هرگز! خداگواست، به قرآن نمی دهم
    یک قطره اشک در غم تو، هستی من است
    این قطره را به بحر خروشان نمی دهم
    از کودکی به بزم عزایت گریستم
    این گریه را به صد گل خندان نمی دهم
    من گوشه گیر مجلس انس تو بوده ام
    این گوشه را به عالم امکان نمی دهم
    من چشم خود به اشک عزای تو شسته ام
    این چشم را به چشمة حیوان نمی دهم
    من خاک آستان حبیب تو، "میثمم"
    این رتبه را به افسر شاهان نمی دهم
    غلامرضا سازگار - آتش مهر



    زبان حال امام در بالین حضرت قاسم علیه السلام
    ای سرو چمن قاسم
    آهوی خُتن قاسم
    آچ قانلی گوزون یاتما
    دلبند حسن قاسم
    چالما چوخ شهپرتک یورقون قولوی
    خیمه ده گوزلیور زینب یولوی
    ****
    عمرون باشا تز چاتدی من بی کسی آغلاتدی
    فکریمده سنون عمرون آی سانکه چخوب باتدی
    یا بیر گلیدون عشقون گل صاحبینه ساتدی
    باتدی یاسا هجرونده گلزار و چمن قاسم
    ****
    کیم آلدی سنی مندن قان ایچره بله سالدی
    ای آینة تقوا کیم داشه سنی چالدی
    بیچاره ننون دائم هجرونده ملر قالدی
    تا وار نفسی آغلار هر اوغلی ئولن قاسم
    ئوپدوقجه ئورک دویمور چشمان خماروندن
    قانون سوزولور سو تک تپراقه عُذاروندن
    آلاّم حسنون عطرین جان اوسته کناروندن
    فریاده گلوب آغلار قارداشیم حسن قاسم
    ****
    آغلار گوزلین سسلر معناده بالام لای لای
    طوفاندا باتان قانلی در ا یده بالام لای لای
    آغلور باشون اوستونده زهراده بالام لای لای
    یاس دوتماقا جنّتدن وار چوخلی گلن قاسم
    ****
    دنیای فنا داشین باشوندن عجب آتدون
    قانه بویانوب گتدون ئوز مقصدوه چاتدون
    ظلمت گئجه ده آی تک چخدون ولی تز باتدون
    رُخساری قزل قاندان ای پرده لنن قاسم
    ****
    جسموندن ئوپوب مین یول- گه نیزه گهی خنجر
    جسمون ایاق آلتندا - گل لرتک اولوب پرپر
    احوالوه وار حقّی – گلشنده سولا گُللر
    یرده بورونوب جسمون قانونله کفن قاسم
    ****
    بیر حاله دوشوبسن ای پرپر داغیلان لاله
    هر یاپراقون اوستونده ا قندان دوزولوب ژاله
    انصافی اولان سالماز هیچ لاله نی بو حاله
    گویا اَزیلوب یرده یاقوت یَمن قاسم
    ****
    كربلا زمزمه سي - هادی اردبیلی




    زبان حال امام در بالین حضرت قاسم علیه السلام
    ای کربلانون تشنه لب قربانی قاسم
    صحرای عشقین یاره لی طرلانی قاسم
    یاتما یارالی دور گیدک زهرا مارالی دور گیدک
    ای وای عزیزیم- لای لای عزیزیم
    ****
    ای وای بُولوبدی باشوی خنجر عزیزیم
    جسمون اولوبدی گل کیمی پرپر عزیزیم
    گَل سینمون اوستون ایله بستر عزیزیم
    لای لای دیوم یات آغلادوم زهرانی قاسم
    یاتما یارالی ...
    ****
    گوزدن آخان مرجان لاری زهرایه سای ویر
    قلبیم سینقدی سسلینده باری های ویر
    قانلی دوداقوندان منه بیر بوسه پای ویر
    اول سون او بوسه اکبرین احسانی قاسم
    یاتما یارالی ...
    ****
    سینونده اوخلار یاره سی کندویه بنزر
    چشمان مَستون نرگس جادویه بنزر
    قاشلارون امّا خنجر هِندویه بنزر
    تحت الحمایه ساخلیوب مژگانی قاسم
    یاتما یارالی ...
    ****
    تنگ ایلدون میدانی اَرذل اشقیایه
    دین رسول اللّهه قانون ووردی پایه
    قرآنی تضمین ایلدون سن آیه آیه
    پاینده قانون ایلدی قرآنی قاسم
    یاتما یارالی ...
    ****
    شاهنشهین اُردوده قلبین غم سیخاندا
    فخر ایلیر افسرلری فاتح چیخاندا
    باشیم اوجالدی ازرقی آتدان یخاندا
    ای مجتبانون قهرمان اصلانی قاسم
    یاتما یارالی ...
    ****
    كربلا زمزمه سي - غفاری اردبیلي



    زبان حال امام در بالین برادر
    دشمنی نامرد اولان قولسوز علمدار اویان
    مشکینه آی قان دولان قولسوز علمدار اویان
    قربان او قو ا لاره ئوزوم اباالفضل
    قانلی گوزه فدا گوزوم اباالفضل
    ****
    دوشدی بو چولده سنون درد و بلایه باشون
    باشوین اوسته گلوب بیکس اولان یولداشون
    قانه قارشیدی اخا گوزدن آخان قان یاشون
    آچ گوزیوی باخ منه گور قوجالوب قارداشون
    باشون دیز اوسته آلموشام اباالفضل
    بلیم سینوب قوجالموشام اباالفضل
    ****
    قلبیمه غم وروب اوخ خیمه لره دور گیدک
    دای کمگیم یوخدی یوخ خیمه لره دور گیدک
    اَل چالانیم چوخدی چوخ خیمه لره دور گیدک
    ساقی لب تشنگان قولسوز علمدار اویان
    سپاه غیرته امیر اباالفضل
    رق ا یه دای سو ایستمیر اباالفضل
    ****



    زبان حال امام در بالین برادر
    ساقیِ بزم دلدار اباالفضل
    لشگر حقّه سردار اباالفضل
    آچ گوزون گلمشم باشون اوسته
    باصفادور بو دیدار اباالفضل
    سن منیم حالیمه آغلا قان یاش
    من دیوم وای بلیم سندی قارداش
    ****
    باوفا همدمیم سرسپاهیم
    غم گونونده امیدیم پناهیم
    آز قالور قوم اشرار الینده
    اود دو تا سربه سر خیمه گاهیم
    ****
    خیمیه گلدی ادرک صداسی
    آرتوب اطفال عشقون هراسی
    وای دئدیم گئتدی یاریم الیمدن
    باتدی القانه غیرت هماسی
    ****
    جان گلوب درده غم منظروندن
    یاندی قلبیم سنان شهپروندن
    دردیمه دشمنون ال چالاندا
    بوسه آلدیم کسوک اللروندن
    ****
    غرق اولوب جان و دل دود آهه
    دوندروب صبحی شام سیاهه
    من بو دوغرانمش اعضانی عبّاس
    تک نجه حمل ائدوم خیمه گاهه
    ****
    واردی درد اهلینون سوز و سازی
    دلبرون هر نه دن خوشدی نازی
    ا بخما میدانه السیز دوشوبسن
    قائم ائتدون کتاب و نمازی
    ****
    دویمادیم عاشقانه سوزوندن
    نه قمر طلعتون نه ئوزوندن
    دیسگنوب خیمه گهده دئدیم وای
    اوخ دگنده سنون ساق گوزوندن
    ****




    زبان حال امام در بالین برادر
    ای یارالی شیریم وزیریم ابوالفضل اویان
    شیر بی نظیریم وزیریم ابوالفضل اویان
    جانم ای ابوالفضل) 2( اویان قارداشیم
    ****
    ای امیدگاهیم پناهیم حسین تک قالیب
    جان وئریبدی یکسرسپاهیم حسین تک قالیب
    دور ایاقه ای سرسپاهیم حسین تک قالیب
    یوخدی دستگیریم وزیریم ابوالفضل اویان
    *
» بازگشت | تاریخ : 13 اردیبهشت 1403 | توسط : admin2 | بازدیدها : 14 575 | نظرات : 0

بازدید کننده گرامی ، بنظر می رسد که شما عضو سایت نیستید .
پیشنهاد می کنیم در سایت ثبت نام کنید و یا وارد سایت شوید.

اضافه کردن نظر جدید

    
نام شما :
ایمیل شما :
  • bowtiesmilelaughingblushsmileyrelaxedsmirk
    heart_eyeskissing_heartkissing_closed_eyesflushedrelievedsatisfiedgrin
    winkstuck_out_tongue_winking_eyestuck_out_tongue_closed_eyesgrinningkissingstuck_out_tonguesleeping
    worriedfrowninganguishedopen_mouthgrimacingconfusedhushed
    expressionlessunamusedsweat_smilesweatdisappointed_relievedwearypensive
    disappointedconfoundedfearfulcold_sweatperseverecrysob
    joyastonishedscreamtired_faceangryragetriumph
    sleepyyummasksunglassesdizzy_faceimpsmiling_imp
    neutral_faceno_mouthinnocent
کد امنیتی :
عکس خوانده نمی شود
کد را وارد کنید :

 
    

2013 © Designed by: ALETAHA | سرویس RSS خبری : RSS خبری RSS خبری | ALETAHA