من برایت پدرم پس تو برایم پسری
چه مبارک پسری و چه مبارک پدری
یاد شب های مناجات حسن می افتم
می وزد از سر زلف تو نسیم سحری
ز بس که میل عسل کرده ساغر آورده
نشان سرخی خون برادر آورده
به وقت باختنِ جان مقلّد عباس
فقط نه دست؛ به پای عمو سر آورده
شتاب کرده غیورانه سوی قربانگاه
دلی برای سپردن به دلبر آورده
تا شد به روي دست نبي (ص) مرتضي (ع) بلند
شد رايت جلال خدا برملا بلند
بشنيد چون كه نغمه «يا ايهاالرسول»
گرديد منبري همه از پشتهها بلند
مرآت پاك لميزلي، آيت جلي
شد بر سرير دست حبيب خدا بلند
ای کاش راهت از شب کوفه جدا شود
ختم به خیر این غم بی انتها شود
ای کاش نامه های سفیرت به تو رسند
یا باد با نوای دلم همنوا شود
مداح خانواده ی تان هستم، آمدم
تا خانه خانه بزم حدیث شما شود