دو صبح صادق

در هفدهم ربيع جلّ الخالق

هم جشن ولادت رسول مدني

كز مشفق دين دمد دو صبح صادق

هم عيد ولادت امام صادق (ع)

 طلوع آفتاب و ماه

امشب كه صفا با دل و جان همراه است

هم جشن ولادت امام صادق

هنگام طلوع آفتاب و ماه است

هم عيد محمدبن عبدالله است

 ميلاد امام جعفر صادق (ع)

تا پرتو نور صادق آمد

به به كه ز مشرق حقيقت

در هفدهم ربيع الاول

از دامن پاك امّ فروه

اينگوهر باقر العلومي

تا چهر ، به از مهش عيان شد

درياي فضائل و محاسن

بيمار دلان دگر ننالند

در پهنه عالم صداقت

شاگر درش ز كسب دانش

گر يكدل و يك زبان بود يار

از فيض وجود اوست بر خلق

از فيض در محبت دوست

جاني به تن خلايق آمد

خورشيد همه مشارق آمد

آن سرور پاك لايق آمد

آن درّ يم حقايق آمد

كانون رجاء واثق آمد

احسن ز ميان خالق آمد

عالم به جمالش عاشق آمد

زيرا كه طبيب حاذق آمد

الحق كه امام صادق آمد

استاد به هر دقايق آمد

حرفش به هدي مطابق آمد

رزق از در حيّ رازق آمد

اين شعر ز طبع «ناطق» آمد

در مذهب رسمي تشيع

گيرند ز علم او تمتع

« حجت حق»
حضرت صادق ز جفا كشته شد
شيعه بريز اشك غم از ديدگان
از دل غمديده برآور فغان
سرور اقليم ولا كشته شد
حضرت صادق ز جفا كشته شد
عالم و آدم به فغان زين عزا
جن و ملك نوحه كنان زين عزا
حجت حق سرور ما كشته شد
حضرت صادق ز جفا كشته شد
آه ز منصور لعين دغا
كشت و ز كين امام و مولاى ما
مظهر الطاف خدا كشته شد
حضرت صادق ز جفا كشته شد
لطف خدا در دو جهان يار ماست
چارده انوار مددكار ماست
نجل پيمبر ز جفا كشته شد
حضرت صادق ز جفا كشته شد
شيعه از اين غم به نوا سر به سر
در اين عزا به ناله و ديده‏ تر
وارث شاه اوليا كشته شد
حضرت صادق ز جفا كشته شد
*** 1189 ن 050 عباس جوادي ،  004 - 239 ، شاعر: آذر ***


« جان پيغمبر »
پر كشم سوى زهرا، راحت گردم از غم‏ها
با جام زهر دشمن، حاجتم گشته روا
دلتنگم اى مدينه، خسته از جور و كينه
مى‏سوزم از غم يار، شعله دارم به سينه
مادر اى جانانه ‏ام، بى تو در غمخانه‏ ام
همچو تو دشمنم زد، آتشى بر خانه‏ ام
وارث حيدرم من، جان پيغمبرم من
از همه اهل عالم بنگر غريب ترم من
مظلومم و غريبم، داغت برده شكيبم
سوى بالينم بيا، اى كه هستى طبيبم
همه دارو ندارم، به دل عشق تو دارم
يك دم كنارم نشين، تا به تو جان سپارم
*** 1190 ن 050 ، (سبك : اول مظلوم ) (هستم غريب و تنها) ***

 

« امير مكتب »  
ساقى صدق و صفا، كشته ‏ى زهر جفا
فداى تو شوم اى، جلوه‏ ى نور خدا
ناله كنم ز غمت، گوشه‏ ى دل حرمت
اى همه جود و سخا، دست من و كرمت
من كه گداى توام، مست ولاى توام
اگر اجازه دهى، به خاك پاى توام
دارو ندار منى، همه قرار منى
به وقت بى كسى‏ام،چاره‏ ى كار منى
گل مدينه تويى، قرار سينه تويى
كشته ‏ى جرعه ‏ى زهر، به جور و كينه تويى
عزيز فاطمه‏ اى، نور دل همه ‏اى
به غربت و غم ما، تويى كه خاتمه ‏اى
رئيس مذهب ما، امير مكتب ما
نام تو اى گل من، هميشه بر لب ما

*** 119 ن 050 - عباس جوادي ، سبك : صاقي صدق و صفا عزيز فاطمه واي (4)***


« طعم سوختن»  
كوچه‏ هاى مدينه دوباره يه غريب ديده
يكى رو پاى برهنه روى خاكا كشيده
دوباره عمامه از سر يه مظلوم افتاده
كوچه اين منظره رويه بار ديگه هم ديده
غريبونه يكى رو از توى خونه مى‏برند
وقتى كه مى‏برندش صداى ناله شنيده
دوباره غوغا شده تو كوچه ‏ى بنى هاشم
نمى‏دونم چه كسى به دنبالش مى‏دويده
تو همه عالم و آدم انگارى فقط خدا
غريبى رو بر اهل اين كوچه آفريده
شبونه سجاده رو هم از زير پايش كشيدن
اينقدر غريبى رو كسى تو دنيا نديده
يه بار ديگه به آشيونه‏اى آتيش زدن
طعم سوختن و دوباره در خونه چشيده
كجاست اون خونه‏اى كه مردم شهر سوزوندنش
كجاست اون بانوى غم ديده و قامت خميده
كجاست اون در شكسته كجاست اون چادر و خاك
كجاست اون كودكى كه بعد كوچه نخنديده
صداى ناله مياد يكى ميگه واى مادرم
زير دست و پا يه گل به خاك و خونهاتپيده
هر كى تو مدينه جون بده با غربت و غم
مى‏بينه يه قد كمون لحظه‏ ى آخر رسيده
خاك غربت بقيع داره شهادت ميده باز
يه غريب ديگه تا به آسمون پر كشيده

*** 1192 ن 050، سبك : مزنيدم داغ دارم  جان دهم ، يا سوز سينه (2) من غريبم در مدينه **


«محفل ماتم»  
رود از ديده ‏ها گوهر
كه شد كشته ششم رهبر
شده غرق عزا يك سر
ز داغش يثرب و بطحا
از اين غم آه و واويلا
كلام الله ناطق را
ولى امر خالق را
ششم نور حقايق را
به زهر افكنده‏ اند از پا
از اين غم آه واويلا
همان منصور نامنصور
به زهر آلوده كرد انگور
بدان خاموش كردآن‏نور
كه مى‏گريد ز غم زهرا
از اين غم آه واويلا
به جنت حضرت خاتم
نهاده محفل ماتم
ز داغش اشك غم هردم
روان گشته به دامان ها
از اين غم آه واويلا
امام جعفر صادق
به حق بر پا به حق‏ناطق
شده زان شوم نالايق
شهيد و رفت از اين دنيا
از اين غم آه واويلا
كمال و حكمت و عرفان
بطون دانش قرآن
به خاك آن چهره شد پنهان
دريغ آن سيرت و سيما
از اين غم آه واويلا
*** 1193  ن  50 0  ، عباس جوادي ***


« زمزمه ‏ى قدسيان »  
غرق عزا از غمت، اهل دو دنيا شده
خون جگر از ماتمت، حضرت زهرا شده
بانگ غريبى تو، مى‏رسد از هر كران
طعمه‏ ى باد فنا، هستى دنيا شده
گشته عزادار تو، سلسله انبياء
رخت عزا بر تن، حضرت طاها شده
جمله سيه پوش تو، حور و ملك سر به سر
نغمه ‏ى اهل جنان، ناله و غوغا شده
زمزمه‏ ى قدسيان، ضجه ‏ى هفت آسمان
شعله‏ ور از داغ تو، جنت اعلى شده
شهر مدينه هنوز، بر تو كند ناله ‏ها
يكسره در اشك و خون، ديده و دل‏ها شده
حلقه ‏ى ماتم زده، جمع خلايق همه
چون پسر فاطمه، كشته‏ ى اعدا شده
***  1194  ن 050، سبك: حله‏ام احرام خون ***


« دلبر فرزانه»     
در گوشه‏ ى هر خانه، محزون و غريبانه
بر شمع عزاى تو، دلها شده پروانه
هر دل شده در داغت، چون خيمه‏اى از ماتم
هر گوشه كسى گريد، تنها و غريبانه
در سينه غمى دارم، از غربت دلدارم
ماتم زده‏ ى يارم، قلبم شده غمخانه
باچاك گريبانم، نوحه ز غمت خوانم
سر گشته و نالانم، اى دلبر فرزانه
چون شيشه ‏ى عمر من، بشكسته به سنگ غم
باتيشه اندوهت، قلبم شده ويرانه
چون داغ عزايت را، باشمع دلم گفتم
مى‏سوزد و مى‏نالد، در كنج عزاخانه
يك كوچه پر از درد و يك خانه پر از آتش
بيرون شده نيمه شب، از خانه و كاشانه
اندوه مدينه را، جانا به كه گويم من
كز غصه ‏ى جانسوزش سوزد دل ديوانه
من تربت پاكت را، بر ديده كشم هر دم
چون عطر بهشت است و بوى گل و ريحانه
كى گفته بود قبرت، بى شمع و چراغ اى گل
يك ماه كمان تابد، برخاك تو جانانه
خود مهر جهان تابى، در خاك عزا خفته
مهتاب شب افروزى، اى ماه حرمخانه
بانوى سيه پوشى، رو سوى بقيع آمد
بر قبر تو مى‏گريد، با اشك گهر دانه
مادر به برت نالد، باقد كمانى‏اش
ماتم زده جان دادى، با كينه بيگانه
مشتاق بقيعم من، راهم بده‏ اى جانا
تا كه دهم از شوقش، جان بر سر شكرانه
*** 1195 ن 050 سبك: ياران چه غريبانه    ***


« قرآن ناطق »
 
قرآن ناطق كشته شد واى واى!
امام صادق كشته شد واى واى!
از جور منصور دغا واى واى
مدينه شد ماتم سرا واى واى
زهرا عزا بهر پسر گرفته
امام صادق را به بر گرفته
موسى بن جعفر در عزاست امشب
مدينه همچون كربلاست امشب
عباسيان كار يزيد كردند
امام صادق را شهيد كردند
از داغ صادق دل ما شكسته
زهر جفا بر جگرش نشسته
امام صادق قبله ‏گاه راز است
سفارش آخرش از نماز است
گناه آن مولا چه بود منصور
كه زهر تو جانش ربود منصور
مدينه آن وديعه را چه كردى
ششم امام شيعه را چه كردى
شكسته قلب فاطمه ز داغش
سلام ما به قبر بى چراغش
از زهر سوزان پيكرش بسوزد
خانه‏ ى او چون مادرش بسوزد
*** 1196  ن050 عباس جوادي ***


« پيكر مسموم »    
من غريبم مادرم
گشته مسموم پيكرم
بنشين در كنار نعش من
به ياد شهيد بى كفن
يوسفى با كهنه پيرهن
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا (2)
رئيس مذهبم من
بنگر جان بر لبم من
خون جگر از زهركينه‏ ام
مانده داغ تو به سينه‏ ام
كشته ‏ى زخم مدينه ‏ام
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا (2)
آيى هر دم به يادم
از غم تو جان دادم
مسموم زهر جفا هستم
غل بود بر گردن و دستم
همچو پهلوى تو بشكستم
واغريبا، واغريبا، واغريبا، زهرا زهرا (2)
 ***1197 ن 05( سبك: سيدى كن نگاهم)***


« عزاى آسمان »  
تا كه دل بر غمت دادم، غريب من غريب من
شده رخت عزا بر تن، ز ماتم اى، غريب من غريب من
دل خونم چو يك شقايق
شده در نوحه چون خلايق
همه هستى به آه و ناله
ز غمت اى امام صادق
گل زهرا امام صادق (2) [(4)]
آسمان در عزاى تو، به اشك و آه، نوحه‏ گرت نوحه ‏گرت
شد مدينه براى تو، چو قتلگاه، چو مادرت، چو مادرت
بانويى با دو چشم خونبار
شكوه دارد به نزد دادار
در عزا و غريبى تو
فاطمه هم شده عزادار
گل زهرا امام صادق (2) [(4)]
تا ابد در دلم دارم، به ياد تو، باغ خزان، باغ خزان
كه بنالد مادر تو، دوباره با، قد كمان، قدكمان
اى كه از حق شدى تو محروم
همچو جدت غريب و مظلوم
آخرين امر تو نماز است
جان فداى آن لب مسموم
گل زهرا امام صادق (2) [(4)]
 ***  1198  ن 050، (سبك:تا كه دل بر غمت دادم)***


« زهر كين »         
صادق آل رسول
ميوه‏ ى قلب بتول
كشته شد در راه دين
يا اميرالمومنين
زهر كين زد شررش
شده پاره جگرش
از جفاى مشركين
يا اميرالمومنين
بهر نشر عدل و داد
بى كسانه جان بداد
رهبر اهل يقين
يا اميرالمومنين
بسكه در تاب و تبم
جان رسيده بر لبم
خون شده قلب حزين
يا اميرالمومنين
جان من آمد به لب
روز من گرديده شب
از جفاى مشركين
يا اميرالمومنين
كربلايى نوحه گر
خاك غم بنما به سر
زين مصيبت دل غمين
يا اميرالمومنين
*** 1199 ن 050 عباس جوادي ***


« زاده ‏ى زهرا »   
غرق به خون از غمت، جام شقايق
پرپر ز داغت شده هر گل عاشق
گرديده بر پا
ناله ‏ى زهرا
مسموم اعدا شده حضرت صادق( (2)
ناله كند در عزاى تو پيمبر
در غم تو نوحه خوان گرديده حيدر
عزيز زهرا
كشته ‏ى اعدا
گريه كن ماتمت جمع خلايق (2)
غرق به خون از غمت، جام شقايق
پرپر ز داغت شده هر گل عاشق
اى گل طاها
زاده ‏ى زهرا
رئيس مذهب تويى به امر خالق (2)
غرق به خون از غمت، جام شقايق
پرپر ز داغت شده هر گل عاشق

  *** 1200ن 05( سبك:غرق به خون)***


« يادگار مرتضى»  
اى مدينه بى قرارم،عازم ديدار يارم
وقت جان دادن به قلبم، جز غم دلبر ندارم
آتشى دارم به سينه، از نگارى بى قرينه
در دلم گرديده بر پا، از غريبى يك مدينه
امان امان اى دل (2) ((2))
يادگار مرتضايم، ساقى صدق و صفايم
من غريب بن غريبم، وارث كوى جفايم
دشمنم شعله برافروخت، آتشى زد خانه ‏ام سوخت
اين جفاها را عدو از، ماجراى كوچه آموخت
امان امان اى دل (2) ((2))
كوچه‏ هاى شهر ماتم، غرق درد است و پر از غم
مى‏رسد گويا هنوز از، زير خاكش ناله هر دم
قاتلم شد داغ جانان، از غم او مى‏دهم جان
پر گشايم سوى او كه، در برم گرديده مهمان
امان امان اى دل (2) ((2))
***   1201  ن  050، (سبك:اى همه دارو ندارم)***


« فرمانده مذهب»
اندر مدينه، اى خدا محشر به پا شد
فرمانده مذهب، شهيد اشقيا شد
رخت عزا بر قامت اهل ولا شد
از شيعيان بانگ اماما بر سما شد
روز عزا شد محشر به پا شد
شد كشته از زهر جفا امام صادق
آن حجت دين خدا قرآن ناطق
استاد دانشگاه اين بحر حقايق
مسموم شد از زهر منصور دوانق
از اين مصيبت بر سما شور و نوا شد
روز عزا شد محشر به پا شد
زهرا به جنت زين مصيبت ديده گريان
رخت عزا بر قامت ختم رسولان
شير خدا ناله كند از جور عدوان
شد كشته صادق از براى نشر قرآن
از ماتمش ارض و سما ماتم سرا شد
روز عزا شد محشر به پا شد

 *** 1202  ن 050 ***
« صاحب مذهب »
صاحب مذهب تويى، اى ثمر فاطمه
نغمه‏ ى هر لب تويى، اى پسر فاطمه
معنى قرآن و دين، مظهر نور مبين
حال مرا هم ببين، اى ثمر فاطمه
ذاكر نام توام، عبد غلام توام
مست كلام توام، اى گهر فاطمه
در شب ظلمت شدى، نور درخشان راه
همچو ستاره تويى، در سحر فاطمه
غريب اهل كسا، يكسره ميراث تو
شد ز غريبى تو، خون جگر فاطمه
شهر مدينه بود، شاهد مظلومى‏ات
كشته تو را دشمن خيره سر فاطمه
زهر جفا داده و خانه‏ ات آتش كشيد
بهر تو گريد هنوز، چشم‏ تر فاطمه

*** 1203  ن 050، ( سبك: اى كه مرا خوانده‏ اى) ***


 « ياد نينوا »  
من وارث همه، غم‏هاى عترتم
مانند فاطمه، در اوج غربتم
رئيس مذهبم، يا زهرا بر لبم ( دلخون زينبم) (2)
جد مظلوم حسين (4) يا  ( آه و واويلتا) (3)
من در مدينه و، در ياد نينوا
گرديده شعله ور، قلبم چو خيمه‏ ها
اشك آيد از دوعين، گويم با شور و شين ( در زير لب حسين ) (2)
جد مظلوم حسين (4) يا ( آه و واويلتا) (3)
گرديده قاتلم، در وادى بلا
اندوه مادر و غم‏هاى كربلا
با ديده‏ هاى‏تر، دلخون و خون جگر، ( شد موسم سفر) (2)
جد مظلوم حسين (4) يا  ( آه و واويلتا ) (3)
*** 1204  ن 050 ( سبك: اى روح پيكرم) ***

« قرآن ناطق » 
تو ذكر عشقى بر لب ما، تويى نواى هر شب ما
تويى رئيس مذهب ما روى به سوى فاطمه (2) (2)
به شوق روى فاطمه
دشمن پر ز كينه‏ ات
شعله زده به سينه ات (2)
بهشت من بقيع تو
قبله‏ ى من مدينه ‏ات
يا حضرت صادق مدد (2) (2)
[‌مزار پاكت، قبله‏ ى‏جان  
سرود نامت، ورد مستان
ز كينه‏ ها و جور دوران به غم نمودى زمزمه( (2) (2)]
تويى امام ما همه
( گل شقايق منى
قرآن ناطق منى (2) )
شفيع روز محشر و
امام صادق منى
[ يا حضرت صادق مدد (2) (2)]
*** 1205  ن 050، ( سبك: سخن بگو اى هم زبانم)***


« داغ جانسوز » 
دوباره در ماتم نشسته مكتب ما
از داغ جانسوز رئيس مذهب ما
امام صادق امام صادق
در دل ما محفل ماتم فزون است
ديده ما سينه ما لبريز خون است
از خون دل اين آب و گل آلاله گون است
نشسته آه و حسرت و غم بر لب ما
بر غربت شيخ الائمه ديده گريد
بر آن تن از زهر و غم كاهيده گريد
با ياد قبرش اين دل غمديده گريد
باشد طواف قبر پاكش مطلب ما
وقتى شرر زد زهركين بر پيكر او
آتش گرفت و سوخت از پا تا سر او
شد بسته با دست شهادت دفتر او
داغش بود هم مجلس روز و شب ما
يارب از آن مظلوم عدل آيين چه ديديد
كاين سان قباى ظلم بر قدش بريدند
سجاده را از زير پاى او كشيدند
مسموم از كين شد رئيس مذهب ما
روز عزاى صادق آل رسول است
خون جگر جارى از چشمان بتول است
آه ملال از دل بكش مهدى ملول است
در ماتمش خيزد ز دلها يا رب ما
*** 1206 ن  050 ***
 

« كنج زندان»      
كشيده ‏ام پر سوى حبيب (منم غريب) (2)
غريب عالم شده نصيب (منم غريب) (2)
كنج زندان يوسف زهرا
مى‏دهد جان غريب و تنها
انا المظلوم
در غل و زنجير دشمنم (خون به تنم) (2)
بمانده جايش بر بدنم (خون به تنم) (2)
مى‏چكد خون ز پيكر من
بشكسته بال و پر من
انا المظلوم
رفته ز جان و دلم قرار ( ز داغ يار) (2)
دهم به راهش دارو ندار ( ز داغ يار) (2)
شده پايان انتظارم
تا كه مادر رسد كنارم
انا المظلوم
*** 1207 ن 50 0  ( سبك: اى همه نيروى لشگرم) ***