چهل حديث از حضرت امام كاظم ع

 

تعقّل و معرفت
«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»:
خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نينگيخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نيكوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به كار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است

1

تعقّل و معرفت
«ما بَعَثَ اللّهُ أَنْبِياءَهُ وَ رُسُلَهُ إِلى عِبادِهِ إِلاّ لِيَعْقِلُوا عَنِ اللّهِ، فَأَحْسَنُهُمُ اسْتِجابَهً أَحْسَنُهُمْ مَعْرِفَةً لِلّهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللّهِ أَحْسَنُهُمْ عَقْلاً وَ أَعْقَلُهُمْ أَرْفَعُهُمْ دَرَجَةً فِى الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ.»:
خداوند پيامبران و فرستادگانش را به سوى بندگانش بر نينگيخته، مگر آن كه از طرف خدا تعقّل كنند. پس نيكوترينشان از نظر پذيرش، بهترينشان از نظر معرفت به خداست، و داناترينشان به كار خدا، بهترينشان از نظر عقل است، و عاقلترين آنها، بلند پايه ترينشان در دنيا و آخرت است

2

- صبر و گوشهگيرى از اهل دنيا
«أَلصَّبْرُ عَلَى الْوَحْدَةِ عَلامَةُ قُوَّةِ الْعَقْلِ، فَمَنْ عَقَلَ عَنِ اللّهِ تَبارَكَ وَ تَعالى إِعْتَزَلَ أَهْلَ الدُّنْيا وَ الرّاغِبينَ فيها وَ رَغِبَ فيما عِنْدَ رَبِّهِ وَ كانَ اللّهُ آنِسَهُ فِى الْوَحْشَةِ وَ صاحِبَهُ فِى الْوَحْدَةِ، وَ غِناهُ فِى الْعَيْلَةِ وَ مُعِزَّهُ فى غَيْرِ عَشيرَة.»:
صبر بر تنهايى، نشانه قوّت عقل است، هر كه از طرف خداوند تبارك و تعالى تعقّل كند از اهل دنيا و راغبين در آن كناره گرفته و بدانچه نزد پروردگارش است رغبت نموده، و خداوند در وحشت انيس اوست و در تنهايى يار او، و توانگرى او در ندارى و عزّت او در بىتيره و تبارى است

3

عاقلان آينده نگر
«إِنَّ الْعُقَلاءَ زَهَدُوا فِى الدُّنْيا وَ رَغِبُوا فِىالاْخِرَةِ لاَِنَّهُمْ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيا طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ وَ الاْخِرَةُ طالِبَةٌ وَ مَطْلُوبَةٌ مَنْ طَلَبَ الاْخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيا حَتّى يَسْتَوْفى مِنْها رِزْقَهُ، وَ مَنْ طَلَبَ الدُّنْيا طَلَبَتْهُ الاْخِرَةُ فَيَأْتيهِ الْمَوْتُ فَيُفْسِدُ عَلَيْهِ دُنْياهُ وَ آخِرَتَهُ.»:
به راستى كه عاقلان، به دنيا بىرغبتند و به آخرت مشتاق; زيرا مىدانند كه دنيا خواهانست و خواسته شده و آخرت هم خواهانست و خواسته شده، هر كه آخرت خواهد دنيا او را بخواهد تا روزىِ خود را از آن دريافت كند، و هر كه دنيا را خواهد آخرتش به دنبال است تا مرگش رسد و دنيا و آخرتش را بر او تباه كند

4

تضرّع براى عقل
«مَنْ أَرادَ الْغِنى بِلا مال وَ راحَةَ الْقَلْبِ مِنَ الْحَسَدِ وَ السَّلامَةَ فِى الدّينِ فَلْيَتَضَّرَعْ إِلَى اللّهِ فى مَسْأَلَتِهِ بِأَنْ يُكْمِلَ عَقْلَهُ، فَمَنْ عَقَلَ قَنَعَ بِما يَكْفيهِ وَ مَنْ قَنَعَ بِما يَكْفيهِ اسْتَغْنى وَ مَنْ لَمْ يَقْنَعْ بِما يَكْفيهِ لَمْ يُدْرِكِ الْغِنى أَبَدًا.»:
هر كس بىنيازى خواهد بدون دارايى، و آسايش دل خواهد بدون حسد، و سلامتى دين طلبد، بايد به درگاه خدا زارى كند و بخواهد كه عقلش را كامل كند، هر كه خرد ورزد، بدانچه كفايتش كند قانع باشد. و هر كه بدانچه او را بس باشد قانع شود، بىنياز گردد. و هر كه بدانچه او را بس بُوَد قانع نشود، هرگز به بىنيازى نرسد

5

- ديدار با مؤمن براى خدا
«مَنْ زارَ أَخاهُ الْمُؤْمِنَ لِلّهِ لا لِغَيْرِهِ، لِيَطْلُبَ بِهِ ثَوابَ اللّهِ وَ تَنَجُّزَ ما وَعَدَهُ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ وَكَّلَ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بِهِ سَبْعينَ أَلْفِ مَلَك مِنْ حينَ يَخْرُجُ مِنْ مَنْزِلِهِ حَتّى يَعُودَ إِلَيْهِ يُنادُونَهُ: أَلا طِبْتَ وَ طابَتْ لَكَ الْجَنَّةُ، تَبَوَّأْتَ مِنَ الْجَنَّةِ مَنْزِلاً.»:
هر كس ـ فقط براى خدا نه چيز ديگر ـ به ديدن برادر مؤمنش رود تا به پاداش و وعدههاى الهى برسد، خداوند متعال، از وقت خروجش از منزل تا برگشتن او، هفتاد هزار فرشته بر او گمارد كه همه ندايش كنند: هان! پاك و خوش باش و بهشت برايت پاكيزه باد كه در آن جاى گرفتى

6

مروّت، عقل و بهاى آدمى
«لا دينَ لِمَنْ لا مُرُوَّةَ لَهُ، وَ لا مُرُوَّةَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ النّاسِ قَدْرًا الَّذى لايَرَى الدُّنْيا لِنَفْسِهِ خَطَرًا، أَما إِنَّ أَبْدانَكُمْ لَيْسَ لَها ثَمَنٌ إِلاَّ الْجَنَّةَ، فَلا تَبيعوها بِغَيْرِها.
كسى كه جوانمردى ندارد، دين ندارد; و هر كه عقل ندارد، جوانمردى ندارد. به راستى كه باارزشترين مردم كسى است كه دنيا را براى خود مقامى نداند، بدانيد كه بهاى تن شما مردم، جز بهشت نيست، آن را جز بدان مفروشيد

7

حفظ آبروى مردم
«مَنْ كَفَّ نَفْسَهُ عَنْ أَعْراضِ النّاسِ أَقالَهُ اللّهُ عَثْرَتَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ وَ مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ غَضَبَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ.»:
هر كه خود را از آبروريزى مردم نگهدارد، خدا در روز قيامت از لغزشش مىگذرد، و هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند در روز قيامت خشمش را از او باز دارد

8

عوامل نزديكى و دورى به خدا
«أَفْضَلُ ما يَتَقَرَّبُ بِهِ الْعَبْدُ إِلَى اللّهِ بَعْدَ الْمَعْرَفَةِ بِهِ الصَّلاةُ وَ بِرُّ الْوالِدَيْنِ وَ تَرْكُ الْحَسَدِ وَ الْعُجْبِ وَ الْفَخْرِ.»:
بهترين چيزى كه به وسيله آن بنده به خداوند تقرّب مىجويد، بعد از شناختن او، نماز و نيكى به پدر و مادر و ترك حسد و خودبينى و به خود باليدن است

9

- عاقل دروغ نمىگويد
«إِنَّ الْعاقِلَ لا يَكْذِبُ وَ إِنْ كانَ فيهِ هَواهُ.»:
همانا كه عاقل دروغ نمىگويد، گرچه طبق ميل و خواسته او باشد

10

حكمت كم گويى و سكوت
«قِلَّةُ الْمَنْطِقِ حُكْمٌ عَظيمٌ، فَعَلَيْكُمْ بِالصَّمْتِ، فَإِنَّهُ دَعَةٌ حَسَنَةٌ وَ قِلَّةُ وِزْر، وَ خِفَّةٌ مِنَ الذُّنُوبِ.»:
كم گويى ، حكمت بزرگى است، بر شما باد به خموشى كه شيوه اى نيكو و سبك بار و سبب تخفيف گناه است

11

هرزه گويى بى حيا
«إِنَّ اللّهَ حَرَّمَ الْجَنَّةَ عَلى كُلِّ فاحِش قَليلِ الْحَياءِ لا يُبالى ما قالَ وَ لا ما قيلَ لَهُ.»:
همانا خداوند بهشت را بر هر هرزه گوِ كم حيا كه باكى ندارد چه مىگويد و يا به او چه گويند حرام گردانيده است

12

متكبّر، داخل بهشت نمىشود
«إِيّاكَ وَ الْكِبْرَ، فَإِنَّهُ لا يَدْخُلِ الْجَنَّةَ مَنْ كانَ فى قَلْبِهِ مِثْقالُ حَبَّة مِنْ كِبْر.»:
از كبر و خودخواهى بپرهيز، كه هر كسى در دلش به اندازه دانه اى كبر باشد، داخل بهشت نمىشود

13

تقسيم كار در شبانه روز
«إِجْتَهِدُوا فى أَنْ يَكُونَ زَمانُكُمْ أَرْبَعَ ساعات:ساعَةً لِمُناجاةِ اللهِ، وَساعَةً لاَِمْرِالْمَعاشِ، وَساعَةً لِمُعاشَرَةِ الاِْخْوانِ والثِّقاةِ الَّذينَ يُعَرِّفُونَكُمْ عُيُوبَكُمْ وَيُخَلِّصُونَ لَكُمْ فِى الْباطِنِ، وَساعَةً تَخْلُونَ فيها لِلَذّاتِكُمْ فى غَيْرِ مُحَرَّم وَبِهذِهِ السّاعَةِ تَقْدِروُنَ عَلَى الثَّلاثِ ساعات.»:
بكوشيد كه اوقات شبانه روزى شما چهار قسمت باشد:1 ـ قسمتى براى مناجات با خدا، 2 ـ قسمتى براى تهيّه معاش، 3 ـ قسمتى براى معاشرت با برادان و افراد مورد اعتماد كه عيبهاى شما را به شما مىفهمانند و در دل به شما اخلاص مىورزند، 4 ـ و قسمتى را هم در آن خلوت مىكنيد براى درك لذّتهاى حلال [و تفريحات سالم] و به وسيله انجام اين قسمت است كه بر انجامِ وظايف آن سه قسمت ديگر توانا مىشويد

14

همنشينى با ديندار و عاقل خيرخواه
«مُجالَسَةُ أَهْلِ الدّينِ شَرَفُ الدُّنْيا وَ الاْخِرَةِ، وَ مُشاوَرَةُ الْعاقِلِ النّاصِحِ يُمْنٌ وَ بَرَكَةٌ وَ رُشْدٌ وَ تَوْفيقٌ مِنَ اللّهِ، فَإِذا أَشارَ عَلَيْكَ الْعاقِلُ النّاصِحُ فَإِيّاكَ وَ الْخِلافَ فَإِنَّ فى ذلِكَ الْعَطَبَ.»:
همنشينى اهل دين، شرف دنيا و آخرت است، و مشورت با خردمندِ خيرخواه، يُمن و بركت و رشد و توفيق از جانب خداست، چون خردمند خيرخواه به تو نظرى داد، مبادا مخالفت كنى كه مخالفتش هلاكت بار است

15

پرهيز از اُنس زياد با مردم
«إِيّاكَ وَ مُخالَطَةَ النّاسِ وَ الاُْنْسَ بِهِمْ إِلاّ أَنْ تَجِدَ مِنْهُمْ عاقِلاً وَ مَأْمُونًا فَآنِسْ بِهِ وَ اهْرُبْ مِنْ سايِرِهِمْ كَهَرْبِكَ مِنَ السِّباعِ الضّارِيَةِ.»:
بپرهيز از معاشرت با مردم و انس با آنان، مگر اين كه خردمند و امانتدارى در ميان آنها بيابى كه [در اين صورت] با او انس گير و از ديگران بگريز، به مانند گريز تو از درنده هاى شكارى

16

- نتيجه حبِّ دنيا
«مَنْ أَحَبَّ الدُّنْيا ذَهَبَ خَوْفُ الاْخِرَةِ مِنْ قَلْبِهِ وَ ما أُوتِىَ عَبْدٌ عِلْمًا فَازْدادَ لِلدُّنيا حُبًّا إِلاَّ ازْدادَ مِنَ اللّهِ بُعْدًا وَ ازْدادَ اللّهُ عَلَيْهِ غَضَبًا.»:
هر كه دنيا را دوست بدارد، خوف آخرت از دلش برود، و به بنده اى دانشى ندهند كه به دنيا علاقه مندتر شود، مگر آن كه از خدا دورتر و مورد خشم او قرار گيرد

17

پرهيز از طمع و تكيه بر توكّل
«إِيّاكَ وَ الطَّمَعَ، وَ عَلَيْكَ بِالْيَأْسِ مِمّا فى أَيْدِى النّاسِ، وَ أَمِتِ الطَّمَعَ مِنَ الَْمخْلُوقينَ، فَإِنَّ الطَّمَعَ مِفْتاحٌ لِلذُّلِّ، وَ اخْتِلاسُ الْعَقْلِ وَاخْتِلاقُ الْمُرُوّاتِ، وَ تَدْنيسُ الْعِرْضِ وَ الذَّهابُ بِالْعِلْمِ. وَ عَلَيْكَ بِالاِْعْتِصامِ بِرَبِّكَ وَ التَّوَكُّلِ عَلَيْهِ.
از طمع بپرهيز، و بر تو باد به نااميدى از آنچه در دست مردم است، طمع را از مخلوقين بِبُر كه طمع، كليدِ خوارى است، طمع، عقل را مىربايد و مردانگى را نابودكند و آبرو را مىآلايد و دانش را از بين مىبرد. بر تو باد كه به پروردگارت پناه برى و بر او توكّل كنى

18

- نتايج امانتدارى و راستگويى
«أَداءُ الأَمانَةِ وَ الصِّدْقُ يَجْلِبانِ الرِّزْقَ، وَ الْخِيانَةُ وَ الْكِذْبُ يَجْلِبانِ الْفَقْرَ وَ النِّفاقَ.»:
امانتدارى و راستگويى، سبب جلب رزق و روزىاند، و خيانت و دروغگويى، سبب جلب فقر و دورويى

19

- سقوطِ برترى جوى
«إِذا أَرادَ اللّهُ بِالذَّرَّةِ شَرًّا أَنْبَتَ لَها جَناحَيْنِ، فَطارَتْ فَأَكَلَهَا الطَّيْرُ.»:
هر گاه خداوند بدى مورچه را بخواهد، به او دو بال مىدهد كه پرواز كند تا پرنده ها او را بخورند

20

حقگويى و باطل ستيزى
«إِتَّقِ اللّهَ وَ قُلِ الْحَقَّ وَ إِنْ كانَ فيهِ هَلاكُكَ فَإِنَّ فيهِ نَجاتُكَ إِتَّقِ اللّهَ وَدَعِ الْباطِلَ وَ إِنْ كانَ فيهِ نَجاتُكَ، فَإِنَّ فيهِ هَلاكُكَ.»:
از خدا بترس و حقّ را بگو، اگرچه نابودى تو در آن باشد. زيرا كه در واقع، نجات تو در آن است.از خدا بترس و باطل را واگذار، اگرچه نجات تو در آن باشد، زيرا كه در واقع، نابودى تو در آن است

21

تناسب بلا و ايمان
«أَلْمُؤْمِنُ مِثْلُ كَفَّتَىِ الْميزانِ كُلَّما زيدَ فى إِيمانِهِ زيدَ فى بَلائِهِ.»:
مؤمن همانند دو كفّه ترازوست، هر گاه به ايمانش افزوده گردد، به بلايش افزوده گردد

22

- كفّاره خدمت به حاكمان
«كَفّارَةُ عَمَلِ السُّلْطانِ أَلاِْحْسانُ إِلَى الاِْخْوانِ.»:
كفّاره كارمندى سلطان، احسان به برادران دينى است

23

نافله و تقرّب
«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَى اللّهِ لِكُلِّ مُؤْمِن... .»:
نماز نافله راه نزديك شدن هر مؤمنى به خداوند است

24

نافله و تقرّب
«صَلاةُ النَّوافِلِ قُرْبانٌ اِلَى اللّهِ لِكُلِّ مُؤْمِن... .»:
نماز نافله راه نزديك شدن هر مؤمنى به خداوند است

25

- اصلاح و گذشت
«يُنادى مُناد يَوْمَ القِيمَةِ: أَلا مَنْ كانَ لَهُ عَلَى اللّهِ أَجْرٌ فَلْيَقُمْ، فَلا يَقُومُ إِلاّ مَنْ عَفَى وَ أَصْلَحَ، فَأَجْرُهُ عَلَى اللّهِ.»:
ندا كننده اى در روز قيامت ندا مىكند:آگاه باشيد، هر كه را بر خدا مزدى است برخيزد، و برنمىخيزد، مگر كسى كه گذشت كرده و اصلاح بين مردم نموده باشد، پس پاداشش با خدا خواهد بود

26

بهترين صدقه
«عَوْنُكَ لِلضَّعيفِ مِنْ أَفْضَلِ الصَّدَقَةِ.»:
كمك كردنت به ناتوان از بهترين صدقه است

27

سختى ناحقّ
«يَعْرِفُ شِدَّةَ الْجَوْرِ مَنْ حُكِمَ بِهِ عَلَيْهِ.»:
سختى ناحقّ را آن كس شناسد كه بدان محكوم گردد

28

گناهان تازه، بلاهاى تازه
«كُلَّما أَحْدَثَ الناسُ مِنَ الذُّنُوبِ مالَمْ يَكُونُوا يَعْمَلُونَ أَحْدَثَ اللّهُ لَهُمْ مِنَ الْبَلاء ما لَمْ يَكُونُوا يَعُدُّونَ.»:
هر گاه مردم گناهان تازه كنند كه نمىكردند، خداوند بلاهايى تازه به آنها دهد كه به حساب نمىآوردند

29

كليد بصيرت
«تَفَقَّهُوا فى دينِ اللّهِ فَإِنَّ الْفِقْهَ مِفْتاحُ الْبَصيرَةِ، وَ تَمامُ الْعِبادَةِ وَ السَّبَبُ إِلَى الْمَنازِلِ الرَّفيعَةِ وَ الرُّتَبِ الْجَليلَةِ فِى الدّينِ وَ الدُّنْيا، وَ فَضْلُ الْفَقيهِ عَلَى الْعابِدِ كَفَضْلِ الشَّمْسِ عَلَى الْكَواكِبِ، وَ مَنْ لَمْ يَتَفَقَّهْ فى دينِهِ لَمْ يَرْضَ اللّهُ لَهُ عَمَلاً.»:
در دين خدا دنبال فهم عميق باشيد، زيرا كه فهم عميقِ دين، كليد بصيرت و بينايى و كمال عبادت و سبب تحصيل درجات بلند و مراتب بزرگ در امور دين و دنياست.
و برترى فقيه بر عابد، مانند برترى آفتاب است بر كواكب، و كسى كه در دينش فهم عميق نجويد، خداوند هيچ عملى را از او نپسندد

30

- انتظار فَرَج
«أَفْضَلُ الْعِبادَةِ بَعْدَ الْمَعْرِفَةِ إِنْتِظارُ الْفَرَجِ.»:
بهترين عبادت بعد از شناخت خداوند، انتظار فَرَج و گشايش است

31

مِهرورزى با مردم
«أَلتَّوَدُّدُ إِلَى النّاسِ نِصْفُ الْعَقْلِ.»:
مِهرورزى و دوستى با مردم، نصف عقل است

32

پرهيز از خشم
«مَنْ كَفَّ غَضَبَهُ عَنِ النّاسِ كَفَّ اللّهُ عَنْهُ عَذابَ يَوْمِ الْقِيمَةِ.»:
هر كه خشم خود را از مردم باز دارد، خداوند عذاب روز قيامت را از او باز مىدارد

33

قويترين مردم
«مَنْ أَرادَ أَنْ يَكُونَ أَقْوَى النّاسِ فَلْيَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ.»:
هر كه مىخواهد كه قويترين مردم باشد بر خدا توكّل نمايد

34

ترقّى، نه درجا زدن
«مَنِ اسْتِوى يَوْماهُ فَهُوَ مَغْبُونٌ، وَ مَنْ كانَ آخِرُ يَوْمَيْهِ شَرَّهُما فَهُوَ مَلْعُونٌ وَ مَنْ لَمْ يَعْرِفِ الزِّيادَةَ فى نَفْسِهِ فَهُوَ فى نُقْصان، وَ مَنْ كانَ إِلَى النُّقْصانِ فَالْمَوْتُ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْحَياةِ.»:
كسى كه دو روزش مساوى باشد، مغبون است، و كسى كه دومين روزش، بدتر از روز اوّلش باشد ملعون است، و كسى كه در خودش افزايش نبيند در نقصان است، و كسى كه در نقصان است مرگ براى او بهتر از زندگى است

35

خير رسانى به ديگران
«إِنَّ مِنْ أَوْجَبِ حَقِّ أَخيكَ أَنْ لا تَكْتُمَهُ شَيْئًا يَنْفَعُهُ لاَِمْرِ دُنْياهُ وَ لاَِمْرِ آخِرَتِهِ.»:
همانا واجبترين حقّ برادرت بر تو آن است كه چيزى را كه سبب نفع دنيا و آخرت اوست، از او پنهان و پوشيده ندارى

36

پرهيز از شوخى
«إِيّاكَ وَ الْمِزاحَ فَإِنَّهُ يَذْهَبُ بِنُورِ إِيْمانِكَ.»:
از شوخى [بىمورد] بپرهيز، زيرا كه شوخى، نور ايمان تو را مىبرد

37

پند پديدهها
«ما مِنْ شَىْء تَراهُ عَيْناكَ إِلاّ وَ فيهِ مَوْعِظَةٌ.»:
چيزى نيست كه چشمانت آن را بنگرد، مگر آن كه در آن پند و اندرزى است

38

رنج ناديده، نيكى را نمىفهمد
«مَنْ لَمْ يَجِدْ لِلاِْساءَةِ مَضَضًا لَمْ يَكُنْ عِنْدَهُ لِلاِْحْسانِ مَوْقِعٌ.»:
كسى كه مزه رنج و سختى را نچشيده، نيكى و احسان در نزد او جايگاهى ندارد

39

محاسبه اعمال
«لَيْسَ مِنّا مَنْ لَمْ يُحاسِبْ نَفْسَهُ فى كُلِّ يَوْم فَإِنْ عَمِلَ حَسَنـًا اسْتَزادَ اللّهَ وَ إِنْ عَمِلَ سَيِّئًا اسْتَغْفَرَ اللّهَ مِنْهُ وَ تابَ إِلَيْهِ.»:
از ما نيست كسى كه هر روز حساب خود را نكند، پس اگر كار نيكى كرده است از خدا زيادى آن را بخواهد، و اگر در آن كار بدى كرده، ازخدا آمرزش طلب نموده و به سوى او توبه نمايد.

40